۱۳۸۷ اسفند ۸, پنجشنبه

کوته نوشتاری بر کتابِ " اسلام و لائیسیته"


نام کتاب : اسلام و لائیسیته
نویسنده : عبدو فیلالی انصاری
مترجم : امیر رضایی
ناشر : قصیده
چاپ اول 1380

فهرست:
یک : ستیز فرهنگها یا ستیز مفاهیم؟
دو: تحول تدریجی آگاهی تاریخی
سه : آیا پیامبر شاه بود؟
چهار : «فصل المقال» جدید
پنج : بازگشت به فتنه کبری؟
شش : باز گشت به پرسش اصلی
آیا اسلام با لائیسیته واقعا مخالف است؟
نخستین پاسخ : اسلام به لائیسیته نیاز ندارد
دومین پاسخ : اسلام با لائیسیته مخالف است
سومین پاسخ : اسلام با لائیسیته سازگار است
نتیجه گیری :
«سردرگمی های کوچک» بر «سردرگمی های بزرگ» سر پوش می گذارند؟


پیش درآمد:
طبق یادداشت مترجم نویسنده کتاب ، مصری است و در حین پرداخت به موضوع کتاب ، در بخش های سه و چهار نیز به آرا متفکر دیگری از مصر بنام علی عبدالرزاق می پردازد.
نویسنده با بیان اینکه اگر به معنا و مفهوم لائیسیته پرداخته شود چه در زبان عربی و چه در زبان فرانسوی مشاهده خواهد شد که این اصطلاح با بیش از یک مفهوم تناسب و هم خوانی دارد . و می نویسد البته در زبان فرانسوی ، هم «لائیسیته» و هم «سکولاریسم» وجود دارد که در زبان عربی ، پیش از انتخاب «علمانیت» ، در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم «لادینیت» گفته می شد.
او بیان می دارد که سکولاریسم در ابتدا معطوف بود به زندگی غیر دینی - بر خلاف زندگی دینی و کشیشی –و در عالم مسیحیت به چیزی منتهی می شود که از نظارت کلیسا خارج شده است.
و عین جملات او در باب لائیسیته :
«آنگاه یک مفهوم دیگر نوعاً فرانسوی مطرح می شود که به نظر می رسد در زبانهای دیگر اروپایی معادل ندارد این مفهوم «لائیسیته» است. این مفهوم بیشتر به نگرشی بسیار تعمیق یافته نسبت به جایگاه دین در زندگی آدمیان ، و در واقع به آموزه یا «بینشی سیاسی ارجاع می شود که متضمن تفکیک جامعه مدنی و جامعه دینی است ، و در آن حکومت هیچ قدرت دینی و کلیساها هیچ قدرتی سیاسی اعمال نمی کنند». لائیسیته از مفهوم سکولاریسم متمایز می شود به این معنا که لائیسیته به برداشتهای بسیار مخالف با سلطه انحصاری دین بر جامعه ، و حتی گاه کاملا ضددینی اطلاق می شود.» ص 26
و او معتقد است که در جوامع اسلامی روند امور به گونه ای دیگر بوده و در قرن نوزده که واژه ی «سکولیه» را ترجمه می کردند با انتخاب معادل های چون لادینی ، بی دینی ، نادینی و ضد دینی پیش زمینه سردرگمی های کوچکی ریخته شد که تا به امروز باعث شده تا جوامع مسلمان که در آن زمان زیر سلطه استعمار تسلیم فشارهای جوامع اروپایی می شدند هم زمان با این احساس مواجه شوند که با قبول روش سیاسی اروپائیان و پذیرش سکولاریسم و لائیسیته، این تسلیم و اقتباس نیز مساوی است با طرد نظمی که بر جامعه شان حاکم بود و هست - طرد نظم اخلاقی و رد حقیقت پیام دینی و تقلید از الگوهای وارداتی-. و این نگرش بر این اندیشه استوار است که حقیقت و نظم جوامع مسلمان همانهایی هستند که توسط مسلمانان اولیه پایه گذاری شده اند و با وارد کردن تغییرات در آنها خیانتی در حق آن مسلمانان نخستین صورت گرفته است. کتاب در 159 صفحه به مطالبی می پردازد که با توجه به مشابهت های فرهنگی در جوامع مسلمان برای ایرانیان نیز در خور اعتناست. و در انتها باید گفت که ساختار کتاب در ترجمه از بیان و نوشتار خوبی برخوردار نیست و این نکته باعث کندی در پیشرفت خواندن کتاب و مانع درک بهتر مفاهیم می شود.
داریوش دوله – 08/12/87

چهت اطلاعت بیشتر مطالب خوبی در این آدرسها پیدا می کنید :
آرمان - باشگاه نویسندگان آزاد - http://www.armans.info/2006/12/07/2158.html

خرید اینترنتی هم از این آدرس :

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبه

از مجموعه گزارش های خفیه نویسان انگلیس در ولایات جنوبی ایران از سال 1291 تا 1322 قمری – به کوشش سعیدی سیرجانی – از کتاب وقایع اتفاقیه – نشر نو – چاپ ا

ص 210 – دیگر آنکه هشتاد وقر پول سیاه که نصف مسکوک از طهران و نصف غیر مسکوک از بمبئی وارد شیراز گردید چون این اوقات پول سیاه زیاد است حکومت پول سیاه را سپردند که باز نشود تا اینکه از طهران حکمی بیاید. بواسطة زیاد سکه زدن پول سیاه خیلی ضرر به مردم وارد می آید.
ص 209 – دیگر آنکه دو شبانه روز است که باران متواترا می بارد ، رودخانه هم به شدت می آید و بعضی جاها را خراب کرده ، در کوچه دو نفر مرد و زن و طفلشان می گذشتند دیواری خراب می شود هر سه زیر انبوه می شوند.
ص 205 – دیگر آنکه آقامیرزا هدایت الله پیشنماز در مجلس روضه خوانی حاضر بوده ، ملا عبدالله روضه خوان در سر منبر بعضی گوشه و کنایه به ملاهای شهر می زند ، فورا آقا میرزا هدایت الله می گوید مشارالیه را از منبر به زیر می کشند و توی سری زیاد می زنند. تمام روضه خوانها اجماع کرده به حکومت عارض شدند که اگر چنین باشد ما نمی توانیم در جائی روضه بخوانیم ، حکومت هم حضرات را می فرستد پیش امام جمعه که بفرستند آدمی که ملاعبدالله را به حکم آقا میرزا هدایت الله زده بیاورند در حضور حضرات روضه خوان در منزل امام جمعه تنبیه نمایند. امام جمعه هم می فرستد پیش آقا میرزا هدایت الله که « آدم خود را محض تسلی روضه خوانها تنبیه کن » جواب می دهد که « به حکم من زده ، من او را تنبیه نمی کنم ». امام جمعه هم همان آدم را حاضر می کند در حضور روضه خوانها قدری تنبیه می نماید و قبائی به ملاعبدالله خلعت می دهد که دیگر مصالحه شده باشد. معذالک روضه خوانها دست برنداشتند ، هنوز گفتگوی این فقره در میان است.
ص 182 - دیگر آنکه ساعت کرنمت عالیجاه پریس صاحب رئیس تلگرافخانه شیراز که در منزلش سرقت شده بود بعد از چند روز قراولان جدید ساعت را شکسته و خرد شده در باغ پیدا کرده بودند معلوم شد که کار قراولان سابق بوده که در حبس بودند. پریس صاحب ساعت را نزد حکومت فرستاد که ساعت من درست بوده یا ساعت درست یا قیمت ساعت را باید بدهند. حکومت هم از سرتیپ فوج مطالبه کرده است.
ص 181 – دیگر آنکه پسر شریعتمدار آقا میرزا محمدعلی مجتهد در کوچه و بازار مست کرده بود او را گرفتند به خانه جناب مشیرالملک بردند که از پدرش پوشیده بماند. پدرش شنید می خواست که هم خودش و هم پسرش را بکشد. جمعی حاضر بودند نگذاردند، حال پسره را زده و از خانه بیرون کرده است.
ص 156 – دیگر آنکه در شهر همه شب دزدی می شود و خانه میبرند و تا به حال نه دزدی بدست آمده و نه تنخواه مردم. دیگر آنکه چند شب قبل در کاروانسرای مشیرالملک اطاق یک نفر از فارسی را بریده اند بفدر دویست تومان تنخواه سرقت کرده اد. کاروانسرادار را حکومت نگه داشته اند که غرامت از مشارالیه دریافت شود.
ص 141 – دیگر آنکه روز جمعه بیست و یکم شهر شوال (1298 ) حکومت اسباب چادر بالونی ترتیب داده با حضور خاص و عام خواستند بالون را هوا کنند، چادر بالون سوخته به هوا نرفت.
ص 140 – دیگر آنکه یک نفر از طایفه قشقایی که قبل از این دزدی کرده بود حکومت او را گرفته سر بریدند. دیگر آنکه چند نفر که سارق بودند گوش بریدند و در کوچه و بازار گردانیدند. دیگر آنکه یک نفر از طایفه عرب علی مراد نام که سابق بر این دزد معتبری بود مقرب الخاقان قوام الملک گرفته زنجیر کردند. دیگر آنکه یکی از اقوام علیمراد که سارق بوده گرفته بردند در تخت جمشید گچ گرفتند. دیگر آنکه مقرب الخاقان داراب خان ضابط گله دار روانه به محل ماموریت خود شد.
ص 201 – دیگر آنکه آبله در شیراز شیوع دارد، اطفال کوچک و بزرگ از مسلمان خیلی تلف شده اند، از طایفه یهود در عرض یکماه سیصد و پنجاه نفر طفل بزرگ و کوچک تلف شده است.
ص 193 – دیگر آنکه جناب قوام الملک حکم کرد که تمام قهوه خانه های شهر شب بسته شود سوای قهوه خانه جناب صاحب دیوان که جدیدالاحداث است. محمدرضا خان بیگلربیگی چون خودش و بستگانش چند قهوه خانه داشتند از این حکم متغیر شده مشارالیه هم حکم کرد که هرکس داخل قهوه خانه جناب صاحب دیوان میشود هنگام مراجعت همه را بگیرند. داروغه و فراشباشی خود را با چندین فراش فرستاد قریب به قهوه خانه جناب صاحب دیوان نشستند، اشخاصی را که از قهوه خانه بیرون آمده به خانه می رفتند ساعت پنج از شب بقدر صد نفری گرفته بردند به خانه محمد رضا خان، تمام را چوب زیادی زده و قلق گرفتند مرخص کردند جناب صاحب دیوان این فقره را که شنید حکم کرد تا قهوه خانه خود را بستند. ولی محمد رضا خان هفتاد هشتاد هزار تومان از قهوه خانه سایرین گرفته حکم کرد که قهوه خانه ها را باز کنند.
ص 186 - دیگر آنکه شب هنگام دونفر زن مست از باغ نو به طرف شهر می آمدند، میانه دروازه سعدی و دروازه اصفهان چند نفر مرد به آنها می رسند، خیالی در حق آنها داشته اند که از اهل دو دروازه به حمایت زنها به هم می ریزند، نزدیک بوده که نزاع بزرگ شود، کدخدایان و فراشان بیگلربیگی می رسند همه را از هم جدا می کنند و آن دونفر زن مست را گرفته به خانه جناب قوام الملک بردند. پس از معلوم شدن زنهای مست از زنهای طلاب امام جمعه بوده اند.
ص182 - دیگر آنکه حاج نایب نایب اصطبل مبارکه شاهی بجهت اسب گرفتن از حکام چند روز است وارد شیراز شده، هیجده راس اسب حکم دارد از حاکم فارس و عاملهای فارس بگیرد، خیلی هم سخت گرفته است. اغلبی که اسب باید بدهند اسبهای خود را پنهان کرده اند خیال دارند نقدی پول بدهند.

ص 231 - مخصوصا اعلیحضرت همایونی پادشاهی به خط خود دست خطی به عالیجاه حاجی محمد صادق تاجر اصفهانی کرده اند حسب الامر اینکه «ده نفر از تجار شیرازی که معین شده است می بایست به قواعد و قانون تجارتی به امور تجار رسیدگی نمایند. اخلال و افساد عمل تجار فیمابین خودشان به اصلاح بگذرد و حکام غلط می کنند که مداخله به امر تجارت مینمایند، بالفرض چنانچه مشکلی و مهمی باشد که فیمابین تجار مصلح نشود یکسر بدون واسطه به دربار معدلت مدار همایونی تلگراف نمایید که حکم صادر شود»
دیگر آنکه اطراف شهر و خود شهر کمال اغتشاش را دارد. شبی نیست که در خانه ای دزد نرود، از جمله شب سه شنبه غره ماه محرم در خانه محمد اسماعیل بیگ گماشته مقرب الخاقانیه میرزا حسین نواب دزد رفته یک لنگه یخدان سرقت کرده اند که مبلغ شصت تومان وجه نقد و قریب یکصد تومانی ملبوس در آن بوده است.
دیگر آنکه علی اصغر خان سرتیپ تلگرافخانه ایرانی را از طهران معزول نموده اند که در تدارک رفتن به طهران است و عوض آن شاهزاده محمد خلیل میرزا نام سر تیپ منصوب شده که به شیراز بیاید. دیگر آنکه در آباده طشت قلیخان نام از طایفه لشنی را کشته اند.
دیگر آنکه چند شب جناب صاحب دیوان شبیه تعزیه داشته اند، یک شب صاحب منصبان تلگراف خانه دولتی را به منزل خود دعوت نمودند. نهایت احترام از صاحب منصبان بعمل آورده اند که نهایت رضامندی را حاصل نمودند.
دیگر آنکه در بلوک بیضا چند نفر از طایفه شش بلوکی منجمله طوایف قشقایی رفته در قریه خیرآباد اربابی جناب شیخ السلام دزدی نمایند، رعایای خیرآباد یک نفر از شش بلوکی را کشته اند، حضرات شش بلوکی درصدد این بوده اند که اتفاق نموده بروند قریه خیرآباد را بچاپند کدخدای خیرآباد مستحضر شده اخبار به جناب شیخ السلام داده، جناب معظم الیه مراتب را به جناب صاحب دیوان اظهار داشته اند جناب معزی الیه محمد کاظم خان نام پیشخدمت خود را مامور نمودند فرستاده اند که کد خدا و رعایای قریه خیرآباد و بعضی از ریش سفیدان طایفه شش بلوکی را به شیراز بیاورند که در این مقدمه رسیدگی شود تا بعد چه شود.
دیگر آنکه حاجی محمد حسن نام امین ضرابخانه تهران پول سیاه زیادی بی سکه از بندر بمبئی خواسته که در طهران سکه کند و به هر بلدی بفرستد، آن پول وارد شیراز شده، تجار شیرازی مشورت به یکدیگر کرده اند که اگر پول سیاه زیاد شد جمیع داد و ستد بعد از این به پول سیاه می شود و در دول خارجه پول سیاه برنمی دارند و متفق شدند که به دربار عارض بشوند.
دیگر آنکه مجددا حضرت والا ظل السلطان حکمی به ده نفر روسای تجار مرقوم داشته اند که ما نمی خواهیم در ساختن راه آهن تجار در مخارج آن با ما شراکت نمایند و خودمان قوه داریم که تمام مخارج آن را متحمل بشویم چنانچه از هر بلدی یک نفر تاجر به اصفهان احضار شده یک نفر تاجر هم از ده نفر شما به اصفهان بیایید که میخواهیم مشورت با تجار هر جا شده باشد. ده نفر روسای تجار جواب عرض کرده اند که ما همان عرض که سابق کرده ایم اگر راه آهن از راه بوشهر به شیراز جاری بشود به اصفهان در مشورت خانه حاضر میشویم و اگر از راه محمره جاری شود کاری نداریم و در مشورت خانه حاضر نخواهیم شد.
دیگر آنکه نواب خلیل میرزا رئیس تلگرافخانه شیراز واردشده و نظم تلگرافخانه شیراز با سابق خیلی تفاوت کرده، پیشتر کمال اغتشاش را داشت.
دیگر آنکه جناب صاحب دیوان از شیراز رفته اند به سرکشی املاکات شخصی خود سفرشان تا دو هفته طول خواهد کشید.
دیگر آنکه از قرار اخبار تلگرافی وزارت تجارت ایران را به جناب مخبر الدوله وزیر علوم مرحمت شده، احتمال دارد رئیس تلگرافخانه شیراز را رئیس تجار قرار بدهند چونکه حال در سوال و جواب هستند.
دیگر آنکه پسر میرزا حسین خان نواده جناب جلالت مآب صاحب دیوان روز شنبه سیم ماه صفر تفنگ دولوله در کرده، باروت آن زیاد بوده هر دو لوله تفنگ در دست او ترکیده انگشت ابهام او را مجروح کرده است.
دیگر آنکه روز گذشته دزدی رفته در جبه خانه مقدار زیادی از اسباب نقره و غیره دزدیده خواسته که نقره آلات را بفروش برساند او را گرفته برده اند نزد مقرب الخاقان محمد رضا خان قوام الملک معظم الیه او را حبس کردند و خدمت جناب صاحب دیوان هم اظهار داشته اند هنوز حکمی درباره ایشان داده نشده.
دیگر آنکه توپچیهای ساخلو شیراز مرخص شده می روند، بقدر یکصد و پنجاه نفر توپچی جدید مامور شده می آیند.
دیگر آنکه شب ششم ماه صفر که مولود اعلیحضرت پادشاهی می بود چهار بازار وکیل را چراغانی کرده جناب صاحب دیوان آن شب را از قبیل علما و خوانین و اشراف و تجار را به ضیافت به منزل خود (دعوت) نموده و در میدان توپخانه آتش بازی کردند و روز ششم به عدد سن اعلیحضرت همایونی شلیک توپ کردند.
مورخه روز یکشنبه هجدهم ماه صفر المظفر سنه 1302 مطابق هفتم دیسمبر 1884


همینطور که فیش ها را دسته می کنم کتابدار پیر یکی یکی چراغ ها را از انتهای سالن خاموش می کند.
11/5/86
توضیح لازم عکس ها تمامن از سایتهای اینتنرتی تهیه شده چون بعضی از سایتها فیلتر بودند عکس ها بعد از ذخیره روی کامپیوتر مجددن بارگذاری شدند.

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ اسفند ۵, دوشنبه

هویت ایرانی در دوران بعد از اسلام - 3

دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن:
ایرانیان پرورده یک فرهنگ تلفیقی هستند، این فرهنگ، طوری آنان را به جلو آورده که به یک باور بسنده نکنند و چیز دیگری هم در کنارش بخواهند. از این رو هم عرفانی هستند هم تشرّعی، هم کمی خیامی، هم ته نشین های پیش از اسلام را در خود دارند و هم مایل به تجدّدند و با این اندیشه سیّال ابا ندارند که در نهایت، قدری تفکیک گر هم باشند، یعنی اوامر و نواهی را تقسیم کنند، و صواب را همان ببینند که میلشان به جانب آن می رود.

هویت ایرانی در دوران بعد از اسلام
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن اطلاعات سیاسی و اقتصادی شماره 130



تصاویر از سایت دکتر اسلامی ندوشن :

http://www.eslaminodushan.com/

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ اسفند ۱, پنجشنبه

هویت ایرانی در دوران بعد از اسلام 2

دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن:
نابسامانی اجتماعی به مردم مجال نمی داد تا اندیشه شریفی را که از این آثار استخراج می شد به جای خود نگاه دارند و در عین حال ، واقعیات زندگی را هم که از سرچشمه عقل سیراب می شود دست کم نگیرند، از این رو ، روال بر این شد که هر مساله ای از مسائل بشری را با خواندن یک بیت شعر حل شده پندارند، و ریشه یابی و استدلال دور از شأن یک ذهن فرهیخته شناخته گردد.

... محیط ایران نا امن بوده است و دور از ثبات و قاعده، بنابراین مردمی که از فردای خود خبر نداشتند، گواراتر برایشان آن بود که از علت یابی بپرهیزند، زیرا علت یابی مستلزم چاره جویی است که صرف نیرو می طلبد، و صرف نیرو که امید گشایش با خود نداشته باشد علاقه برنمی انگیزد.

هویت ایرانی در دوران بعد از اسلام
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
اطلاعات سیاسی و اقتصادی شماره 130

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

هویت ایرانی در دوران بعد از اسلام - 1

دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن:
سرانجام چون ایران گرایی در یک جامعه مذهبی به تنهایی برای عامه شعار قابل درکی نبود، روش آمیختگی درپیش گرفته شد. نتیجه آنکه شور احساس ملی جای خود را به عرفان بخشید. فردوسی و دقیقی درفش را به سنایی و عطار سپردند. چندی بعد مثنوی مولوی خواسته یا نخواسته سرودن حماسه بعد از اسلام را بر عهده گرفت و در کنار شاهنامه نشست.

هویت ایرانی در دوران بعد از اسلام
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
اطلاعات سیاسی و اقتصادی شماره 130
تصویر دکتر ندوشن سایت ایشان: http://eslaminodushan.com/

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ بهمن ۲۷, یکشنبه

در باب علوم حوزوی و قرآن و کتاب متن سوریایی - آرامی قرآن

علامه طباطبایی :
علوم حوزوی به گونه ای تنظیم شده اند که به هیج وجه به قرآن احتیاج ندارند، به طوری که شخص متعلم می تواند تمام این علوم را از صرف و نحو، بیان، لغت، حدیث، رجال، درایه، فقه و اصول فراگرفته به آخر برسد و آن گاه، متخصص در آنها بشود و ماهر شده، در آنها اجتهاد کند، ولی اساسا قرآن نخواند و جلدش را هم دست نزند! در حقیقت برای قرآن چیزی جز تلاوت کردنش، برای کسب ثواب و یا بازوبندی فرزندان که از حوادث روزگار حفظشان کند چیزی نمانده، اگر اهل عبرتی، عبرت بگیر.
ترجمه المیزان ، جلد 10 ، ص 117

آیت الله خامنه ای:
... از این عظیم تر اینکه عالمان ما با قرآن آشناتر شوند. آشنا تر شدن یک عالم با قرآن یعنی چه؟ قضیه ابعاد بالایی پیدا می کند. من این را بارها گفته ام، درسهای حوزوی به طوری برنامه ریزی شده است که وقتی طلبة ما وارد تحصیل می شود از اولِ «بدان ایدک الله» تا اجتهاد می تواند هیچ وقت به قرآن مراجعه نکند، کجای کار لنگ می شود؟ از رسائل خواندن می افتد؟ از مکاسب خواندن می افتد؟ سر راه مسائل درسی و علمی ما قرآن نیست، می شود فرض کرد یک عالم دین را که با قرآن آشنا نیست و عالم مصطلح هم هست.
نشریه بیّنات، شماره 1 سرمقاله



آیت الله معرفت:
نگرانی آقایان از این بابت که اهتمام حوزه بیشتر مصروف فقه و اصول بوده و کمتر به معارف و علوم قرآنی می پرداختند، هنوز هم جا دارد و منتفی نشده است. یعنی هنوز هم اگر طلبه ای فقه و اصول نداند او را طلبه نمی دانند، ولی اگر مسائل قرآنی را نداند کسی نمی گوید که او طلبه نیست... گمان می کنم که گله آقایان (علامه طباطبایی و شهید مطهری) از این بوده که با قرآن برخورد ضعیف می شده و تعداد کمی از افراد نسبت به حجم طلاّب حوزه توجه به مسائل قرآنی دارند. این درست است و هنوز هم جای این گله هست. فصل نامه دانشگاه انقلاب تابستان و پاییز 76 شماره 110
تصاویر در خصوص متن سوریایی - آرامی قرآن از سایت جامعه شناسی ایران به این آدرس :
بخشی از مطلب کتاب فوق :
لوکزنبرگ در نتايج تحقيق خود توضيح می دهد که زبان با نفوذ و فرهنگ مسلط در زمان پيامبر اسلام زبان و فرهنگ سوری- آرامی (syro- Aramäisch ) بود. او از طريق روش علمی در زبان شناسی تلاش می کند که به ريشه زبان آرامی درنوشته های قرآن پی ببرد و از اين طريق می تواند به معانی بسياری از آنچه که در قرآن به عربی اشتباه خوانده و ترجمه شده است پی ببرد. بخصوص در سوره های ۴۴ و ۵۲ که در آن به مومنان حوريان بهشتی وعده داده می شود.از نظر او متن قرآن مخلوطی از عبارت ها و واژگانی از حتی زبان ايرانيان و اتيوپيايی، عربی و آرامی بوده است و از اين زبانها اقتباس شده است

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ بهمن ۲۵, جمعه

سوال کرد که از نماز فاضلتر چه باشد ؟

فیه مافیه:
سوال کرد که از نماز فاضلتر چه باشد یک جواب آنک که گفتیم جان نماز به از نماز مع تقریره، جواب دوم که ایمان به از نمازست زیرا نماز پنج وقت فریضه است و ایمان پیوسته و نماز بعذری ساقط شود و رخصت تاخیر باشد و تفضیلی دیگر هست ایمان را بر نماز که ایمان به هیج عذری ساقط نشود و رخصت تاخیر نباشد و ایمان بی نماز منفعت کند و نماز بی ایمان منفعت نکند، همچون نماز منافقان و نماز در هر دینی نوع دیگر است و ایمان به هیچ دینی تبدّل نگیرد احوال او و قبله او و غیره متبدّل نگردد و فرقهای دیگر هست بقدر جذب مستمع ظاهر شود مستمع همچون آرد است پیش خمیر کننده و کلام همچون آب است در آرد آن قدر آب ریزد که صلاح اوست.

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ بهمن ۲۲, سه‌شنبه

سر پتی(برهنه) کردن و سر پتی(برهنه) نکردن

پیش گزاره :
« اونانَ وِلِشون کن رَتِنَ تِرِو سر پَتی کِردن »
جمله ی بالا جمله ای است که دوستی لرزاده نقل می کرد،از خطاب مادرش به خواهر کوچ کرده به تهران.
دوست عزیز خاله ای دارد که بنا به دلایلی مجبور شده به مهاجرت از اطراف خرم آباد به چاه ویل پایتخت.
خاله ای که چون دیگر زنان بنا به آداب و سنن و رسوم و دیگر ویژگی های محلی، با همان لباسهای پرچین و پرنقش و نگار و رنگ در رنگ در بین اهالی و قوم و خویش و آشنایان ظاهر می شده.
خاله ای که تا پیش از مهاجرت هم چون مادر ِدوست عزیز دو گیسوی بافته ای را که از دو سوی شانه ها رها بوده اند به ظرافتی شیرین کارانه این بافه ی موی تیره و ضخیم و پر را چونان رشته ی زنجیر بر سر و دوش خویش یا رها می انداخته یا به دور سرش می پیچانیده و آنگاه این طره ی در هم پیچ را بایستی که در کنار گل و نقش و رنگهای غلیظ و شاداب نشاند و چه چیزی چون «سر بَنی» یا «گل بَنی» یا همانکه «کَت یا دستار زنانه»اش می خوانند می تواند زیبایی زن لر را به بهترین و زیباترین وجه به تصویر بکشد.
از قصه دور افتادم
خاله که عزم تهران و زندگی شهری می کند از آداب شهری و راه و روش شهر نشینی که ترافیک و دود و صف و انتظار و ازدحام جزء جدا نشدنی آن است. پوشش خانه ی مادری و سرزمین پدری را به کنار می نهد و به روال عرف خانواده های مذهبی و سنتی برای تن پوش ، مانتو و مقنعه و چادر را بر می گزیند و خویش را بدان درهم می پیچاند.
و دوست عزیز از روابط خاله و مادر که تعریف می کرد و به یاد می آورد که هرگاه نام خاله را پیش مادر می برند ، مادر دلخور از تغییر پوشش خاله ، جمله ی بالا را به لری بر زبان می راند که روایت فارسی اش می شود : «ایشان را ول کن و فراموش ، که سر برهنه کرده اند.»

روی گفتار :
روایت دوست عزیز و هم زبان مادری ام و دیگر مطالبی که درباب حجاب و پوشش برتر برای زنان در اینجا و آنجا خوانده و شنیده و دیده ام برآنم داشت برای نوشتاری در این باب و طرح پرسشی ؟
پیش نهاد :
بعد از گذار از گدار مشروطه و رد کردن پیچ کشف حجاب و طی مسیر در گردنه ی «چادر حجاب برتر» با نگاهی به روایت مادر و خاله ی دوست لرزاده ، سر پتی(برهنه) کردن و سر پتی(برهنه) نکردن زنان ایران از نگاه فرهنگ اقوام ساکن در ایران و در سپهری کلان تر در درون فرهنگ ایران ، چگونه ، چطور و چه زمانی اتفاق می افتد؟
از نگاه زن ایلیاتی و لر ، بدرآمدن از پوشش سنتی و قومی با وجود بیرون بودن موی سر و تا حدودی بیرون بودن بخشی از گردن و سینه و درآمدن به پوشش مانتو و مقنعه و چادر با وجود بیرون نبودن مو و سر و گردن و سینه ، مصداق سر پتی(برهنه) کردن تو بخوان بی حجابی دانسته شده، در حالیکه طبق فرهنگ معیار و رسمی و دولتی ، پوشش عشایری و سنتی مصداق بی حجابی و برهنه بودن موی و سر و سینه و گردن دانسته می شود و پوششِ با چادر ، پوشش و حجاب برتر دانسته شده و می شود.
فرهنگ کار و کشاورزی و دامپروری به مرور زمان پوشش لازم خود را به همراه آورده و از درون به تولید پوشاک مورد نیاز خویش پرداخته است. زن شالیکار که در مزارع برنج به نشا کاری مشغول است ، دمپای شلوار را نه برای دلبری و عشوه که برای زدن به آب بالا می کشد. پاهایی که رطوبت به زمینش برکت می بخشد و به جانش درد.
دستان زن دامدار بی قید گرفتن رو ، حتی چادر را به دور کمر گره می زند تا که به مهار بکشد حیوان زبان بسته را تا که سطلی پر شیر شود.
دار قالی با دغدغه ی رو گرفتن از نامحرم بالا نمی رود، اگر همواره یکی به تار بزند یکی به رو ، یکی به پود بزند یکی به رو ، یکی به زیر بزند یکی به رو ، یکی به رو بزند یکی به رو .
نه ، نقش خیال رنگ در رنگ و پر نقش و نگار ، نمی نشیند بر روی جاجیم و گلیم ، نه ، نقش خیال رنگ در رنگ و پر نقش و نگار نمی نشیند بر کراس کودری ابریشم (لباس از پارچه ی کودری) و نه ، نقش خیال رنگ در رنگ و پر نقش و نگار نمی نشیند بر دشت اگر زنانِ سیاه چادر نشینِ ایل، تن و پیکره را نیز به زیر چادری سیاه بکشانند، که دستکار دستان معجزگرشان نباشد .
رخت سیاه، رخت عزاست و سوگ ،رختِ سیاهِ مرگ و ماتم. زن ایل که تو بخوانش زن ایران ، زن زندگی، زنِ زن (بدیل اصطلاح مردِ مرد ندانیدش) که سیاه جامه اش را درون بقچه اش پیچیده و خدا نیاورد که گرداب مرگ ، جگر گوشه ای ، دلاوری ، گردی از آن او و یا تبارش را در خود فرو بکشد، تنها فقط آن گاه است که او کارش بدان بقچه خواهد افتاد رختی که گاه تا سالهای سال بر تن زن سوگوار عزیز از کف داده خواهد ماند و بدر نخواهد شد، تا سپیدی کفن. زنی که اگر به آیین سوک و سوز مویه بنشیند و از جان ِجان به شیون پردازد به تعبیر ایرج رحمانپور :
« وقتی د ِ دل می گروی / گل می کَه خین سیاوش »
به گُل می نشیند خون سیاوشانش در غم سرایی و رولَ رولَ کردن برای گردان و گردنکشانش ، و گویی فرزانه ی توس شاهد و نظاره گر مستقیم صحنه ای بوده که ایرح رحمانپور ترسیم کرده، و یا که این خنیاگر رنج و درد ایرج رحمانپور است که کالبد خالق حماسه ی اسفندیار در او حلول کرده . شاهنامه را بخوانیم :
شب تیره بلبل نخسپد همی / گل از باد و باران بجنبد همی/ بخندد همی بلبل از هردوان / چو بر گل نشیند گشاید زبان / که داند که بلبل چه گوید همی / به زیر گل اندر چه موید همی / نگه کن سحرگاه تا بشنوی / ز بلبل سخن گفتن پهلوی / همی نالد از مرگ اسفندیار / ندارد بجز ناله زو یادگار
اما در هنگامه ی رنج و سوگ و درد هم زن ایران، زن زندگی است و رویش و ترنم و ترانه، زن دشت و شقایق، و « تا شقایق هست زندگی باید کرد » .
و اما سخن آخر که پایانیش نیست :
سر پتی(برهنه) کردن و سر پتی(برهنه) نکردن زنان ایران در درون فرهنگ ایران ، چگونه ، چطور و چه زمانی اتفاق می افتد؟
این بحث همچنان باز است و واکاوی و کنکاش همچنان برجا ، تا نظر توی خواننده چه باشد؟

داریوش دوله
بیست و دو / بهمن / هشتاد و هفت
کرج


عکس ها تمامن از وب سایت نصراله کسرائیان :

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبه

دکترعبدالحسین زرین کوب ِ شاعر- حقیقت عریان

شعر پایین در خصوص داستان دختر برهنه ای است که روزی از روزها در بازار شهری پیدایش می شود و به یکباره نفس شهر و اهالی اش را در سینه ها حبس می کند و آنگاه که شهر از بهت به درمی آید جماعتی سنگ می پرانند و جماعتی فحش می دهندش و جماعتی روی می گردانند و جماعتی هم دل و دین می بازند که در این میان زنی افسون نام چادری بر اندام عریان این پری روی می کشد و مردمان بیرون آمده از سحر و فسون این سیمین تن تازه می پرسند که تو کیستی و این عریان در حجاب درآمده زبان بر می گشاید که:

سالها اینجا کشیدیت انتظار
تا مگر من زی شما آرم گذار
عمری اینجا نرد عشقم باختید
آمدم اینک مرا نشناختید
روز کورانید و خصم آفتاب
روی من خواهید اما در نقاب
من کجا پنهان کنم رخ در نقاب
آفتابم، بی نقاب است آفتاب
چون شما را نیست تاب تیغ نور
دشمن شمسید چون جغدان کور
من چو رو سوی شما آورده ام
الحق اینجا خود سزای پرده ام
چون شما را دیدن من نیست تاب
هین فرو پوشید رویم در نقاب



یک دوبیتی :
گرچه ذوق زندگی در آرزوست
باز لطف آرزو در جستجوست
گر روا گردد مرادت بی طلب
تو درون بحر مانی خشک لب
و یک تک بیتی:
زندگی بی جستجو افسردگی است
ناشکفتن نوعی از پژمردگی است

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

شمس تبریزی - حکمت خسروانی4

شمس:
این عالم را حقیقت می گویی جهت آنکه در نظر می آید و محسوس است و آن معانی را که این عالم فرع اوست خیال می گویی. کار به عکس است خیال خود این عالم است که آن معنی صد چون این عالم پدید آرد بپوسد و خراب شود و نیست گردد و باز عالم نو پدید آرد و او کهن نگردد. منزه است از نوی و کهنی. مهندسی خانه ای در دل برانداز کرد و خیال بست که عرضش چندین و صحنش چندین. این را خیال نگویند که آن حقیقت از این خیال می زاید و فرع این خیال است.


عکس ها از این آدرس ها :



برچسب‌ها:

شمس تبریزی - حکمت خسروانی3





کلام وسیله تفهیم و تفهم است در میان گوینده و مخاطب و تا در میان متکلم و مخاطب نوعی غرابت افق و قدر مشترک پیدا نشود مفاهمه در میان آنان صورت نمی گیرد. بنابراین بزرگان ناچار مطالب خود را تنزل می دهند تا مفهوم مردم بشود که کلموالناس علی قدر عقولهم.
چونکه با کودک سر و کارت فتاد / پس زبان کودکی باید گشاد

شمس: آخر این عمل نماز و روزه نیست اینها صورت عمل است. عمل معنی است در باطن. آخر از دور آدم تا دور مصطفی نماز و روزه به این صورت نبود و عمل بود. پس این صورت عمل باشد، عمل معنی است در آدمی همچنانکه می گویی دارو عمل کرد و آن جا صورت عمل نیست الا معنی در او.
تصویر: دارالصفای خوی مدفن شمس تبریزی در این آدرس :http://shamskhoy.blogfa.com/

برچسب‌ها:

شمس تبریزی - حکمت خسروانی 2


شمس:
طاعت و عمل رسول استغراق بود در خود، که عمل عمل دل است و خدمت خدمت دل است و بندگی بندگی دل است و آن استغراق است در معبود خود و گرنه گرسنگی از کجا و بندگی خدا از کجا و این ظواهر تکلیفات شرع از کجا.

شمس :
آخر سنگ پرست را بد می گویی که روی با سنگ یا دیواری نقشین کرده است تو هم روی به دیواری می کنی پس این رمزی است که گفته است محمد علیه السلام تو فهم نمی کنی، آخر کعبه در میان عالم است چون اهل حلقه عالم جمله رو به او کنند چون این کعبه را از میان برداری سجده ایشان به سوی دل همدگر باشد. سجده آن بر دل این، سجده این بر دل آن.
طرح مولانا از مرتضی ممیز در این آدرس : http://star-3.blogsky.com/

برچسب‌ها:

شمس تبریزی - حکمت خسروانی 1


شمس در مقالات از ابن مسعود روایت می کند که می گفت:
"معنی فلان آیت مصطفی صلوات الله علیه با صحابه بگفت و معنی دوم در گوش من بگفت که اگر با شما بگویم گلوی مرا ببرند صحابه" - خمی از شراب ربانی
- در سخن شمس معنی گاهی در برابر صورت و ظاهر محسوس می آید و گاهی در برابر لفظ و عبارت و کلام، در کاربرد اول معنی اشاره دارد به حقیقتی ورای حجاب صورت، مثلا می گوید صورت مختلف است و گرنه معانی یکی است.
ابزاری که برای ابلاغ پیام در اختیار پیام آوران عالم معنی است از مقوله سخن است و این ابزار از دو جهت اشکال پیدا می کند. یکی اشکال از آن جهت که کلام حرف است و حرف ظرف است و ظرف گنجایی معین و محدودی دارد .
شمس:
اگر چه این معانی در عبارت همچو آب در کوزه است. بیواسطه کوزه من آب نیابم. آن بت الفاظ را جهت آن معانی خواهم.- خمی از شراب ربانی

شمس مولانا را بانگ می زند "آن ظاهر نی، اکنون تو بدان ظاهر مچفس، ائمه روا نمی دارند؟ ائمه که باشند؟ مرا با ائمه چه کار؟ ما خود ائمه ایم." و مقصودش از ائمه علمای ظاهرند که متولیان بت الفاظند.
طرح مرتضی ممیز از شمس تبریزی در این آدرس : http://star-3.blogsky.com/

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

غزالی و دکارت




امام محمد غزالی:
فلاسفه بر پیشانیشان نشان کفر و الحاد نقش بسته است.

امام الحرمین جوینی استاد غزالی گوید:
به کلام مشغول نشوید، اگر من می دانستم کلام مرا به کجا می کشاند هرگز بدان اشتغال نمی ورزیدم، من دوست دارم به اعتقاد پیرزنان نیشابور بمیرم.

در ناصواب بودن شیوه تقلید
غزالی این حدیث پیامبر را یاد می آورد:«هر مولودی بر فطرت خود متولد می شود پس از آن پدر و مادرش او را یهودی،نصرانی یا مجوس می کنند.»

دکارت:
هنگام جهانگردی برخوردم به اینکه یک تن چون از کودکی میان فرانسویان یا آلمانیها پرورده می شود به کلی فرق دارد با آنکه با همان طبع و همان ذهن میان چینیان یا آدم خوران زیست کند. پس دانستم که اختیارات ما بیشتر مبتنی بر عادت و تقلید است نه یقین.

غزالی :
معتقد بود که پیروی انسانی از انسان دیگر، اینکه هرچه بشنود بی چون و چرا قبول کند – به غیر از پیغمبر که پیروی از وی ضرورت عقلی دارد- نه فقط نارواست، بلکه انسان را تا حد چارپایان تنزل می دهد.
به نظر وی کسی که شک نمی کند در کوری و گمراهی می ماند.

دکارت:
«هرچه قدر این شیطان فریبکار مرا بفریبد، نمی تواند هرگز به من بباوراند که در حالی که فکر نمی کنم، دارم فکر می کنم و یا برعکس».
و با این حرف نتیجه می گیرد :
« من فکر می کنم، پس هستم».




تصویر بالا:
آرامگاه امام محمد غزالی (هارونیه) ، توس ، مشهد
یک معرفی خوب از غزالی در آدرس پژوهشگران حکمت و فلسفه :

برچسب‌ها: