۱۳۸۸ خرداد ۸, جمعه

معبد اژدها




زنجان - روستای وی‌یَر-معبد داش کسن - دیروز جمعه 09/03/88 با کورش و رباب


با تشکر از مهندس سپهری عزیز به خاطر معرفی این مجموعه



درباره معبد اژدها در اینجا بخوانید:
http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=411254
و اینجا توضیحات بسیار بیشتر :
http://www.noormags.com/View/Magazine/ViewPages.aspx?numberId=4504&ViewType=0&PageNo=48

عکس دوم از این آدرس :
https://www.hamshahrionline.ir/images/upload/news/pose/8612/mabaddashkas-az.jpg

برچسب‌ها:

۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

محفل‍های اوغاز - حسین خیاط

پیوست ب
ص 190 -
3
از همه محفل‌ها و جمع‎های روستای اوغاز پردوام‌تر و فعال تر ، محفل حسین خیاط است که چند کوچه آن طرف‌تر از خانة ما قرار دارد. این محفل را فقرا و گداها و دراویش و لوطیی‌های جلگه قوچان و شیروان که به اوغار می‎آیند ؛ به وجود می‌آورند. آنها شب‌ها در خانة حسین خیاط گرد هم می‎آیند و برنامه‌های نقالی و شاهنامه‎خوانی خود را آغاز می‌کنند ، و تا سپیده صبح ادامه می‌دهند.
بابا فقیر کهنه اوغازی میدان دار محفل است. قوروه فقیر از شهر کهنه قوچان ، رمو فقیر از جلگة "تیتکانلو"ی قوچان ، دیگری از روستای خانه سر شیروان ، گاهی هم قوروه لوطی می‌آید و با چند فقیر دیگر ، تعدادشان به هفت ، هشت نفر می‌رسد.
اعضای این جمع روزها هریک به سوی قلعه‌ای از روستاهای دره "سیوکانلو" که اوغاز مرکز آن است ، می‎روند و به نوبت هر گدا به یک روستا می‎رود و به هنگام عصر ، به اوغاز بر می‌گردند و آنچه از گندم و جو تکه نان در انبانشان جمع کرده‎اند، به دکانداران می‎فروشند و چای و روغن و قند و چیزهای دیگری می‎خرند و غروب یکی پس از دیگری وارد خانة حسین خیاط می‎شوند. حسین خیاط ، اصلیتش قوچانی است و در اوغاز "چوخا" می‎دوزد و شب‎ها تا صبح کار می‎کند و چرخ خیاطی‎اش در ناله و فریاد است و روزها ، در خواب.
زن حسین(اوغول جمال) ، هر شب یک جور غذای گرم برای آنها تهیه می‌کند و حوصله زیادی در پذیرایی از این گونه مهمانان جور واجور را دارد.
بابا فقیر که گویا تمام شاهنامه را از بر است، به آوایی گرم و بلند ، چنان شاهنامه سرایی می‎کند که انگار جنگ رستم و اسفندیار در حال رخ دادن است و سکوت و حیرت بر جمع حکمفرما می‌شود.
برخی شب‎ها کتاب‌های چهل طوطی ، سلیم جواهر فروش ، امیر ارسلان نامدار و شیرویه نامدار دست به دست می‌گردد و خوانده می‌شود و دیگران گوش می‎دهند ، اوغول جمال هم برایشان چای می‌آورد. اُستا حسین خیاط هم بدقت گوش می‌دهد تا کسی کتاب را اشتباه نخواند ، یا جمله‌ای را جا نیندازد. او تمام این کتاب‌ها را ازبک است و اشعار و مَثل‌های کردی و ترکی و فارسی بسیاری بلد است که هر بار آنها را چاشنی حرف‌هایش می‌کند و همه را به خنده می‌اندازد و حال و هوای دیکری بوجود می‌آورد.
در خانه اگر جایی پیدا شود که کسی بتواند بنشیند ، از همسایه‏ها و دیگر روستاییان به آنجا می‎آیند و به قصه گویی و شاهنامه‎خوانی و کتاب‎خوانی، گوش می‌دهند.


از کتاب : درخت چهل دستان – گردآوری و ترجمه : کلیم‌الله توحدی(کانیمال) –انتشارات محقق مشهد – چاپ اول زمستان 1379 –– تیراژ 2200 نسخه

آدرسی برای معرفی پژوهش‌گر ارجمند و توانا
کليم الله توحدي
و یک مصاحبه از او در
اینجا

برچسب‌ها:

۱۳۸۸ خرداد ۱, جمعه

محفل‍های اوغاز - ابراهیم کفاش

پیوست ب
ص 189 -
2
همسایه دیوار به دیوار جنوبی خانة ما ، ابراهیم کفاش و از خویشاوندان پدری‌ام می‎باشد. ابراهیم دوتار خوب می‌نوازد و آواز هم خوب می‌خواند ، بخصوص آهنگ‌ "های‎زولیخانی" را . قولو(غلامعلی) قرشمار هم دوتار می‌نوازد و شوری به پا می‌کند.
عمویم، ملارمضان که "بخشی" است و به سبب صدای پر طنینیش ، وقتی آواز می‌خواند همة سازها خاموش می‌شوند و هنگامی که کَرَم و اَصل خان را می‌خواند ، یا به یاد معشوقه‌اش ارزگل و عشق بی‌فرجام با او می‌افتد ، شور دیگری به پا می‌کند و صدای قوی و رَسای او ، خانه را به لرزه در می‌آورد.
حه‌یده قچک (حیدرکوچک) از بنی اعمام ما که او نیز از بهترین نوحه خوانان و آوازخوانان است، دستش را بیخ گوشش می‌گذارد و با سوز دل "الله مزار" را می‌خواند، اشک از چشمان هر شنونده‌ای جاری می‌شود.
سلطان علی هم در خواندن آهنگ "لی‌یاری" که برای دختران به اسارت برده شدة کردهاست ، چنان مهارنی به کار می‌برد و چنان فضا را غم آلود می‌کند که همه می‌گیرند.
شعرهای "جعفر قلی" و نجمای شیرازی و کتاب‌های عشقی به زبان‌های ترکی ، فارسی و کردی مانند: زهره و طاهر ، غریب شاه صنم ، معصوم و افروز پری در این جمع مورد استفاده هستند.
بتول(زن عمو ابراهیم کفاش) ، دیگ سیب‎زمینی‎های پخته شده را به میان "لنگری" سرازیر می‌کند و به سیب‍‎زمینی‌های پخته هجوم می‎برند.
شکم‎ها که سیر می‌شود ، باز قولو قرشمار دست به دوتارش می‎برد و پنجه‏ای به آهنگ‎های شاد آشنا می‌کند.
سپس ابراهیم و دیگران وارد میدان رقص می‎شوند و آهنگ‎های : "یک قرسه" ، "دو قرسه" ، "انارکی" و "چپه راسته" یکی پس از دیگری نواخته می‌شود و شور و نشاطی برپا می‌گردد و تا نیمه شب ادامه می‌یابد.
آهنگ‎"های زولیخانی": از مقام‌های موسیقی کرمانجی و در توصیف زلیخان از زبان عاشق.
آهنگ "لی یاری": مقامی در موسیقی کرمانجی. که درباره به اسارت بردن دختران کرد چادرنشینان و گله داران طایفة "باشقانلو" به وسیله ترکمن‌ها در سال 1323 می‌باشد.
جعفر قلی : شاعر و عارف و موسیقیدان بزرگ کرمانج.


از کتاب : درخت چهل دستان – گردآوری و ترجمه : کلیم‌الله توحدی(کانیمال) –انتشارات محقق مشهد – چاپ اول زمستان 1379 –– تیراژ 2200 نسخه

آدرسی برای معرفی پژوهش‌گر ارجمند و توانا
کليم الله توحدي
و یک مصاحبه از او در
اینجا

و برای موسیقی خراسان بروید به آدرس : سیاه مشق

برچسب‌ها:

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۹, سه‌شنبه

محفل‍های اوغاز- شیخ اسدالله

پیوست ب
ص 187 -
پدرم در یکی از صفحات دفتر خاطراتش که از او به جای مانده ، در ردیف تاریخ تولد فرزندانش که من پنجمین آنها هستم ، چنین نوشته است: "تولد کلیم الله ، شب دوشنبه 24 ذیحجه 1360 برابر با 22 دی ماه 1320 ، ئیلان ئیل."
1.
اکنون که روزهای پایانی آذر ماه 1327 خورشیدی است و وارد روستای زادگاهم "اوغاز" که مرکز ایل کرد "سیوکانلو" است ، شده‌ایم من با کفش‌های "اوتلی" و کهنه و پاره پاره که چندین وصلة آن روی هم دوخته شده و از هر سوراخش ، هفت من گل ولای وارد آن می‌شود ، ناچارم هنگام رفتن و برگشتنم به دبستان شش کلاسة "رودکی" اوغاز ، آنها را به دنبال بکشم.
آفتاب در حال غروب است و سوز و سرما و بوران و برف ، چهره و گوش‌هایم را سرخ و کبود کرده است. نخست به برادران بزرگ‌ترم کمک کرده و گاو و خر و گوسفندها را آب و علف می‌دهیم و مرغ و خروس‌ها را هم داخله طویله و پونک‎هایشان می‌فرستیم و در طویله را می‌بندیم و از سوز و سرمای زمستان به سوی خانه می‌دویم.
پدرم روی پشت بام است و پوستنیش را روی سر و مندیل کرکی‌اش کشیده ، و به ساعت جیبی‎اش نگاه می‌کند که وقت اذان مغرب بشود و "الله اکبر" بگویید.
تا ما وارد خانه شویم و دور بخاری هیزمی چمباتمه بزنیم و خود را گرم کنیم ، پدر نیز اذان مغرب را گفته از پشت بام پایین آمده و به ما می‎پیوندد.
مادرم که خلق و خوی پدرم را بهتر از ما می‌داند ، لحظه‌ای بعد یک استکان چای برایش می‌ریزد و او سر می‌کشد.
ساعتی بعد ، مادرم ، سفرة شام را پهن می‎کند و دیگ آبگوشت را که بوی عطر "مرزة" و ادویه‎های آن فضای خانه را پر کرده‌ و همهة ما را به هوس انداخته است ، از روی اجاق بر می‌دارد و آب داخل دیگ را روی نان‌های ریز شدة داخل کاسه‌هایمان می‌ریزد ، اما تا پدر دعای گشایش سفره را نخواند ، حق دست درازی به سوی ظرف‌ها را نداریم.
دعا که خوانده می‌شود ، به سرعت به نان‌های تریت شده در ظرف‌ها حمله می‌کنیم. بین خواهران و برادران و پدر و مادر ، فرقی نیست. همه باید آن قدر بخورند که سیر شوند.
شب جمعه است و باز مادرم ، سماور را روشن نگه می‌دارد که لحظه‌ای بعد یاران شب فرا می‎رسند. دیری نمی‌گذرد که سگ پارس می‌کند، اما به زودی آنها را می‎شناسد و دیگر پارس نمی‌کند.
مهمان‌ها: کربلایی رمضان ، کدخدا رمضان(اسماعیلی) ، خالو محمد حسن ، سرتیپ ، عموبختیار که از آن سوی قلعه آمده‎اند یاالله می‎گویند و وارد خانه می‌شوند و گِرد بخاری ، خود را گرم می‌کنند.
باز سگ پارس می‌کند ، اما این بار پراکنده ، ابراهیم محمدسردار (ممه‌رش) ، رحیم جَفی و ابوالحسن ، حیدر قلی دلاک ، مُسَیب و رجب ، یحیی محمد و میرزا باقر ، حسین عباس و فخرایی فراش مدرسه که از مثنوی خوانان است ، یکی پس از دیگری وارد خانه می‎شوند و محفل شیخ اسدالله (پدرم) را به وجود می‌آورند.
این محفل هفتگی است و شب‎های جمعه در خانة ما برگزار می‌شود و پس از نوشیدن چای ، کسانی که قرآن خوان هستند ، آیاتی از قرآن را می‌خوانند و به وسیلة شیخ اسدالله ، معنی و تفسیر می‌شود.
سپس از کتاب سحاب الدموع ( که به زبان ترکی و فارسی و عربی است ) ؛ روضه‌ای در مصیبت اهل بیت امام حسین (ع) خوانده می‎شود و دعا و فاتحه‎ای برای آمرزش مردگان.
برخی شب‌ها ، شیخ اسدالله از کتاب قصص‌الانبیاء داستان‎هایی مانند: یوسف و زلیخا ، زکریا ، سلیمان و یونس و دیگر پیغمبران را برای حاضرین می‌خواند ، و سپس خالو محمدحسن وارد میدان می‌شود و قصه‎های شیرین و شنیدنیش را با شور و شوق فراوان بازگو می‌کند. گاهی هم مثنوی خوانی است که پدرم و ابوالحسن فخرایی (پسر ملااحمد بَردَری) ، بهترین مثنوی خوان هستند.
کتاب‌های : قصص‌الانبیاء ، ماتمکده ، امیرحمزة صاحب قران ، مختارنامه ، و کتاب‌های مراثی چون : قمری ، دخیل ، شعاعی ، و نیز کلیات سعدی ، چهل طوطی ، سلیم جواهر فروش ، اسکندر نامه و امیر ارسلان در این محفل خوانده می‌شود.
پذیرایی از میهمان‎ها با سیب زمینی و کدوی آب پز و سنجد انجام می‌شود و نیم شب هرکس به خانه خود باز می‌گردد.
به جز محفل شیخ اسدالله ، در خانه‌ها و محله‌های دیگر روستای اوغاز ، محفل‌ها و جمع‎های دیگری در شب‌های آخر پاییز و فصل زمستان برگزار می‌شود.

اوغاز : روستایی در 40 کیلومتری شرق شهر شیروان
ئیلان ئیل : سال مار
اوتلی: کفشی که ته آن را از لاستیک چرخ ماشین‌های باری یا اتوبوس (اوتل) تهیه می‌کردند.
پونک : لانه مرغ و خروس

از کتاب : درخت چهل دستان – گردآوری و ترجمه : کلیم‌الله توحدی(کانیمال) –انتشارات محقق مشهد – چاپ اول زمستان 1379 –– تیراژ 2200 نسخه

آدرسی برای معرفی پژوهش‌گر ارجمند و توانا
کليم الله توحدي
و یک مصاحبه از او در
اینجا

برچسب‌ها:

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه

به این می‌گویند کاری که کارستان است

نکته **سبک نوشتار عینن از روی کتاب است**

برگرفته از مقدمه کتاب –
بَعدَ الحَمدِ و الصَّلاه : نزدیک بچهل سال است که بتوفیق خدای بزرگ و جذب و کشش باطن پرفروغ حضرت مولانا عظم‎الله اسراره که معدن حقایق و سرچشمه فیاض معرفت است بمطالعه و تامل در مثنوی شریف اشتغال دارم ، در ین مدت بارها مثنوی را از آغاز تا پایان خوانده‌ام و شروح و حواشی آن کتاب آسمانی را در مطالعه گرفته‌ام و چون در آغاز کار چاپ مشهور علاءالدوله را در دسترس داشتم مشکلات بسیار می‎یافتم که حل آن برایم سخت دشوار می‎افتاد زیرا طبع مذکور با وجود مزایایی که بر اکثر چاپهای ایران و هند دارد و مطابق گفته مصحح ، مبتنی بر نسخه‎ای بسیار کهن از مثنوی است ، اغلاط و تصحیف فراوان و اشعار اضافی که صوفیان و یا خوانندگان دیگر از پیش خود افزوده‌اند ، در آن راه یافته‎ است و این همه موجب دشواری فهم و پریشانی خاطر خواننده تواند بود بخصوص از جهت کلمات نادر که تغییر یافته و یا دوچار تصحیف گردیده و نیز ابیات دخیل که گاه رشته‎ مطلب از هم گسیخته است. از اینرو در هزار و سیصد بیست و یک هجری شمسی این نسخه را با مثنوی خطی بتصحیح عبداللطیف عباسی که در دو نوبت مثنوی شریف را از روی هشتاد نسخه بگفته خود تصحیح کرده است ، مقابله کردم و باز هم چنانکه افتد باید گرهی از کار گشوده نگشت.سپس نسخه چاپ لیدن را که باهتمام استاد فقید و گرانمایه ، رینولد الین نیکلسون از محققین بزرگ بطبع رسیده است با چاپ علاءالدوله برابر فرو خواندم و موارد اختلاف را در حاشیه قید کردم و بدین نتیجه رسیدم که بهترین چاپ همان طبع لیدن است که با رعایت کمال دقت و امانت از روی نسخه‎های قدیم چاپ شده و کوششی که پیش‌تر در مقابله کرده بودم چندان سودمند نبوده‌است. برای آنکه از نظر و عقیده مولانا در هر مساله بنحو تفضیل مطلع شوم و اصول افکار وی را بصورت منظم بدست آورم درصدد برآمدم که فهرستی برای مطالب مثنوی ترتیب دهم ، علت این امر چنانکه بر خوانندگان محترم روشن است ، این بود که مثنوی مانند دیگر کتب بابواب و فصول قسمت نشده و از حیث نظم و ترتیب ، اسلوب مانند قرآن کریم دارد که معارف و اصول عقاید و قواعد فقه و احکام و نصایح ، پُشتاپُشت در آن مذکور و مطابق حکمت الهی بهم آمیخته است و مانند کتاب آفرینش ، نظمی بخود مخصوص دارد و تابع سنن و آیینهای مصنفان و مولفان کتب عادی و معمولی نیست و از اینرو افکار فلسفی و اصول تصوف و مبانی علوم اسلامی در مثنوی پراکنده و متفرق است و فی‌المثل ممکن است مطلبی بنحو اجمال در دفتر اول ذکر شود و تفصیل آن در دفتر دیگر و یا مواضع مختلف بیاید و تا آنگاه که نظر مولانا در همه موارد پشت سرهم قرار نگیرد بالطبع فهم آن مطلب از روی شمول و احاطه میسر نمی‌شود.
در مهر ماه هزار و سیصد و بیست و چهار هجری شمسی بدین کار دست زدم و هر روز چند ساعت صرف کردم تا در آخر اسفند ماه هزار و سیصد و بیست و پنج ، فهرستی از مطالب مثنوی ، بر وفق سلیقه و اطلاع خود در آن ایام فراهم ساختم ، این فهرست در آثاری که از این پس منتشر کردم و در مطالعه مثنوی بسیار سودمند افتاد ولی دیری نگذشت که از روی یقین دانستم که وسعت و تنوع مباحث در مثنوی بیش از آنست که من با این مایه اندک و بضاعت مُزجاه بتوانم بر آن اطلاع حاصل کنم و پس از آن هرچه بیش‌تر خواندم بنقص کار خود واقف تر شدم و خود را مانند کسی یافتم که مناسب وسائل خویش از دریایی ژرف و بی‎کرانه و پهناور چند جوی خرد و خوار مایه جدا کند و یا بنوعی از حاصل دریا و گوهرهای آن که می‎شناسد اکتفا جوید و تکرار نظر و مطالعه باثبات رسانید که مولانا بر همه علوم و معارف که در روزگار وی معمول بوده احاطه داشته و بنیروی فکرت دوربین و پرده شکاف از آن همه گذر کرده و تا مقداری نه اندک بسوی زمان حاضر پیش آمده و در بعضی مسائل آن سوتر هم رفته است.
و چون فهرستی چنین ، مناسب اطلاع و دانش کسی که آن را ترتیب می‌دهد بی‌گمان بنسبت اشخاص و حدود معلومات ایشان تفاوت روشن پدید می‎آید ، این نکته بر یک کس هم که در حدی معین ایست و درنگ نکند راست و درست منطبق می‌گردد.
بحسب نمونه ، لب لباب تالیف کاشفی هروی و مرآه‌المثنوی تالیف قاضی تلمذ حسین را که هردو در این کار پیش قدم بوده‌اند می‎توان در خاطر آورد که اولین محدود است به : جوامع اطوار شریعت و دقائق اسرار طریقت و لوامع انوار حقیقت. و مولف با آنکه دست بعملی خطیر و نوآیین زده ولی عنایت او منحصر بوده است بمباحثی که در کتب صوفیان عصر وی و یا آن طبقه متنسک و متمسک برسوم و روایات مشایخ تداول داشته و از اینرو دقائق قکر و نظر مولانا در مسائل فلسفی و اجتماعی و علم‎النفس و کلام و اصول تربیت از وی فوت شده است و دومین یعنی مرآه‌المثنوی بیشتر متکی است بر اصول اخلاق و مبانی دینی هرچند که از لحاظ تنوع و تجزیه آراء و نظرهای مولانا کاری سخت شگرف و در خور آفرین است.
می‌توان گفت که کثرت مضمون و سرعت انتقال و حسن تعبیر و مهارت مولانا در پیوستن معانی گوناگون بیکدیگر سبب قوی و عامل نیرومندی است که اعجاب و حیرت خواننده را چنان بر می‌انگیزد که بی‌اختیار در پی گوینده حیرت انگیز مثنوی می‌رود بصورتی که مقصد را نمی‌شناسد و بجزئیات هم التفاتی نمی‎تواند بکند مانند کسی که بر هواپیما یا مرکبی شتابنده و تیز رفتار سوار است که راه را می‌پیماید و از مناظری که بر آنها می‌گذرد اطلاع کافی بدست نمی‌آورد. این نکته را بارها در خود آزموده‎ام و بدین سبب هرکس را که بخواهد فهرستی کامل و تمام از مطالب مثنوی مرتب سازد در نقص و نا تمامی کار خود معذور می‌دارم.
این فهرست که خود مهیا ساخته‌ام و نیز لب لباب و مرآه‌المثنوی با وجود ناتمامی بسیار بکارم خورده و در فهم مثنوی دستگیر بوده‌است.
پیش از ترتیب این فهرست ، بفکر افتاده بودم که بجای اعتماد بر شروح ، مثنوی را از روی دیگر آثار مولانا و با سنجش مآخذ و منابع آن ، از کتب دینی و تصوف و متون ادبی و آرا متکلمین و حکمای اسلام و کتابهای امثال و قصص و اخبار ، مورد بحث قرار دهم و چون دیوان کبیر و فیه‌مافیه که در ایران و هند بطبع رسیده بود بهیچ روی مایه اطمینانم نبود بدین جهت از نسخه‎های مختلف این دو کتاب که در کتبخانه‎های ترکیه وجود داشت میکرو فیلم تهیه کردم و نخست فیه‌مافیه را پس از مقابله با ضمائم و حواشی در سال 1330 بطبع رساندم و پس از آن دیوان کبیر را با مقابله ده نسخه در مدت ده سال (1345 – 1334) انتشار دادم و برای خود فهرستی از مطالب مشترک میان آنها و مثنوی منظم ساختم که در ایضاح افکار مولانا راهبر و دستیاری سخت کار آمد و سودمند است . نظیر این عمل را از حیث مقایسه مطالب ، در مورد مکتوبات مولانا و مجالس سبعه (چاپ ترکیه) نیز معمول داشتم.
هم بدین نظر عکس چند نسخه از معارف سلطان‌العلما بهاءولد پدر مولانا و معارف برهان‌الدین محقق ترمذی پیر نخستین وی، فراهم ساختم. این دو اثر نفیس را هم مقابله و با تعلیقات منتشر کردم و همچنان فهرستی از مواضع مشترک میان آنها و مثنوی ترتیب دادم. معارف سلطان‌العلما در چهار مجلد بسال 1333 ، 1338 و معارف برهان محقق در سال 1339 بنفقه وزارت فرهنگ بطبع رسیده است.
دیگر از کتبی که مقابله و تصحیح کرده ولی بطبع آن توفیق نیافته‌ام مقالات شمس تبریزی است که مختصری از وصف نسخه‌های موجود و اهمیت آنرا در شرح حال مولانا (طبع طهران 1333 ، ص 211-208) بازگفته‌ام.
مقالات شمس تبریزی از حیث الفاظ و تعبیرات و قصص و مضامین در مثنوی تاثیری ژرف و روشن دارد و بسیاری از مشکلات مثنوی را بوسیله آن ، می‌توان باز گشود ، از مطالب این کتاب نیز فهرستی آماده‌ام که هم اکنون در تکمیل و بار دیگر در تطبیق آن بر مثنوی می‍کوشم.
این کتب که بر شمردم بمنزله سرچشمه‌های اصلی افکار مولاناست ولی جز اینها بسیاری از کتب تفسیر و فقه و حدیث و فلسفه و تصوف و اخبار و قصص و امثال که پیش از مثنوی یا نزدیک بعهد مولانا تالیف شده‌است سراپا خوانده‌ام و مواضع حاجت را یادداشت کرده‌ام ، نمونه‌ای از اینگونه بحث و فحص را در "احادیث مثنوی" طبع تهران 1334 و نیز در "مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی" طبع تهران 1333 می‌توانید ملاحظه فرمایید.
در نتیجه مطالعه دائم بر هریک از این دو ، مطالبی افزوده‌ام که در این شرح بنظرتان خواهد رسید.
از میانه مولفات پیشینیان ، بیش از همه آثار محمد غزالی مطمح نظر مولانا بوده است ، طرز و شیوه بحث و افکار و اطلاعات حجة‌السلام در احیاء‌العلوم اثری عمیق در فکر مولانا بجای گذاشته‌است. برای این کتاب هم فهرست جامعی مرتب ساخته‌ام و بمدد آن توانسته‌ام در حد خود برای فهم مثنوی فایده برگیرم ، کاری بدینوگونه در مورد فتوحات مکیه تالیف ابن عربی و از متون مهم عرفان نیز بانجام رسانیده‎ام ولی از آن طرفی نبسته‌ام.
آثار حکیم سنایی و فریدالدین عطار نیشابوری را بارها خوانده‌ام و اصول مطالب آن آثار را بیرون کشیده‌ و بحسب ارتباط با مثنوی آنها را نظم و ترتیبی جداگانه داده‌ام.
آثار منظوم و منثور این دو بزرگوار خاصه حدیقه‌الحقیقه و تذکره‌الاولیاء و منطق‌الطیر مورد توجه حضرت مولانا بوده و یاران و مریدان وی حدیقه و منطق‌الطیر را می‌خوانده‌اند و مولانا بهمین سبب نظم مثنوی را بخواهش حسام‌الدین چلبی آغاز فرموده و آن را بر وزن منطق‌الطیر و در بحر رمل مسدس مقصور سروده‌ است.
آنچه بر شمردم نه برای خود بینی و خودنمایی است بلکه شرح عظمت مثنوی و عجز و ناتوانی بنده است که با وجود کار و کوشش پیاپی و دائم اکنون با کمال صراحت و از روی صدق و صفا ، منصفانه اعتراف می‎کنم که هنوز در اول قدم فرومانده‌ و بِسَرِ سِرّی از اسرار کلام مولانا نرسیده‌ام و درین مکتب آن نو آموز را مانم که در شناخت حروف الفبا بازمانده و گامی فراتر ننهاده است.

در اسفند ماه هزار و سیصد و هیجده هجری شمسی مرحوم اسماعیل مرآت وزیر فرهنگ مقررّ داشته بود که خلاصه‌ای از مثنوی بهمراه توضیح و شرح ابیات که برمی‌گزینم فراهم آورم ، این خلاصه را ترتیب دادم و در سال هزار و سیصد و بیست و یک زیور طبع و انتشار یافت و دوستانم بچشم رضا و مرحمت در آن اثر ناچیز نگریستند و علامه فقید نیکلسون در نامه‌ای که نوشته بود مرا بر اتمام آن ، تحریض و ترغیب فرموده بود ، این خلاصه مشتمل بود بر قسمتی از دفتر اول و دوم مثنوی که برای دانش آموزان دبیرستانها تهیه کرده بودم و بسبب موانعی که پیش آمد بقیه در عهده تعویق ماند.
اما در آن روزگار بالنّسبه جوان بودم و بی‌باکی و گستاخی جوانی مرا دلیر می‎داشت و بدین عمل خطیر برمی‌انگیخت ، علاوه آنکه در آن هنگام از نعمت مصاحبت و رهبری دو دانشمند بزرگوار علامه محمد قزوینی و محمدعلی فروغی(ذکاءالملک) برخوردار بودم و هرجا که تردد خاطر دست می‌داد یا مشکلی پیش می‌آمد از فکر بلند و نیت پاک آن دو استادد یاری می‌جستم و خویش را از نگرانی و دشواری ، رهایی می‌دادم ، امروز جوان نیستم و بقله پیری رسیده‌ام و مانند هرکسی که در دهه هفتاد است بدل و دست می‎لرزم و از بزرگی و گرانی این عمل که در پیش دارم سخت می‌هراسم و از برکت همنشینی و مشورت مثل آن دو بزرگوار نیز محروم و بی نصیبم.

..... جهت خواندن بقیه مقدمه ، کتاب را پیشنهاد می‌کنم:




از کتاب : شرح مثنوی شریف - جزو نخستین از دفتر اول – بدیع‌الزمان فروزانفر – شرکت انتشارات علمی فرهنگی – چاپ اول 1346 – چاپ هفتم 1373 – تیراژ 3000 نسخه –

یادداشت ضروری : بسیاری از عکس‌ها بدلیل فیلتر بودن سایتهای بار گذارنده از نو دانلود و در اینجا بارگذاری شده است.

برچسب‌ها:

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

تجدد و سعدی

این یادداشت برای روز سعدی تهیه شده بود که با اندکی تاخیر آورده می‌شود. داریوش
ص 176
- سعدی اوج و انتهای "عصر نوزایش" سقط شده‌ی ایران بود.
- کمتر کسی چون او تجسم فرهنگ زمان خویش و طنین ذهن و زبان فارسی در آن روزگار پرمخاطره و در حال گذار بود.
- ملک‌الشعراء بهار از این هم پیش‌تر می‌رفت و معتقد بود، "سعدی نتیجه تعالیم فردوسی و سنایی و زبده‌ی سخنان حکمت آموز و تعالیم روح پرور و لطیف ادبای یونان ، ایران ، هند ، عرب ، عجم ..." است.
- در عین حال اگر ، قول محمدعلی فروغی را بپذیریم ، باید سعدی ، این "افصح‌المتکلمین" و "شاعر سهل ممتنع گو ، شاعر زبان آفرین" را ، نه طنین تاریخ و زبان آن روزگار که معمار زبان امروزمان بدانیم.
- فروغی می‌گفت : "اهل ذوق اعجاب می‌کنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی سخن گفته ، ولی حق این است که ... ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموخته‌ایم سخن می‌گوییم".
- امرسون (Emerson) شاعر پرآوازه امریکایی ، گلستان را از لحاظ فخامت فکر و عمق اندیشه و طراوت داستانی ، همطراز انجیل‌ها می‌دانست ، و حبیب یغمایی می‌گفت: "سعدی پیامبر فارسی‌ست و معجز او زبان او" .
... می‌دانیم که سعدی در گلستان و باب اول آن از سبکی ملهم بود که نسب آن را به مقامه نویسی تأویل کرده‌اند . گفته ‌اند مقامه ، به سان یک نوع روایی ، در اصل به ادب عرب تعلق داشت. می‌گویند سعدی "از اسلوب مقامه نویسی آنچه را با طبیعت زبان فارسی و پسند فارسی زبانان سازگار می‌دانسته اقتباس نموده" و "شیوه سهل و ممتنع و ایجاز " را در برابر "اسلوب اطناب و دشوار نویسی مقامات" قرار داده است.
... بیش و کم هم زمان با سعدی ، دانته شاعر بزرگ ایتالیا ، در نوشته‌ای بحث برانگیز به ضرورت استفاده ادبی از زبان روزمره مردم اشاره کرد.
... از سبک روایی گلستان بیاغازم. اگر مقامه نویسی را نوعی "تمرین در فن انشاء و آشنایی با اسالیب مختلف نثر" بدانیم ، و به دیگر سخن ، آن را نوعی "معرکه گیری کلام" بخوانیم ، آن گاه می‌بینیم بیش و کم همه تغییراتی که سعدی در این نوع ادبی پدید آورد نثر فارسی را برای انواع ادبی تجدد آماده تر ساخت. از سویی می‌دانیم که به رغم استفاده‌های سعدی از کلمات و عبارات عربی ، به خصوص در قیاس با سنت نثر فارسی عربی زده که بلافاصله پس از او رواج پیدا کرد ، او سعی وافر داشت که ساخت و بافت عبارات فارسی را از قاعده‎ها و قالب‎های عربی مصون نگه دارد.
... به دیگر سخن ، اگر فردوسی زبان فارسی را چون دژ مستحکمی برای دفاع از هویت ملی ایران پی‌ریخت ، سعدی نقسی اساسی در حراست این دژ و استحکام و استغنای آن برای مواجهه با موج تازه‌ای از مخاطرات بازی کرد و اجازه داد تا فارسی در عصر جدید نیز ملاط پر انعطاف ، اما دیرپای هویت ملی ایران بماند.
به علاوه ، می‌دانیم که سعدی اصل ساده نویسی را ، که یکی از ارکان رمان عصر تجدد بود، در نثر خویش به کار می‌گرفت و ایجاز را ، که یکی دیگر از ارکان نثر و اندیشه‎ی تجدد بود ، به یکی از بارزترین ویژگی‌های سبک روایی خویش بدل کرد.

از کتاب : تجدد و تجددستیزی در ایران – دکتر عباس میلانی – نشر اختران – چاپ دوم 1380

برچسب‌ها:

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۲, شنبه

سهراب در آسمان نیز زمینی است

ص 189 -
البته حماسه کتابچه علم‌الاخلاق نیست و رفتار پهلوانان مطابق دستورالعمل حکما نیست. از همین رو انسان کامل شاهنامه را نباید در میان آنان جست. او باید از چیزی برتر از پهلوانی برخوردار باشد: از فره ایزدی سیاوش و کیخسرو.و اینان هرچند که پهلوان‌ترین مردان کتاب نیستند ولی شاید در خیال شاعر برترین و به تعبیری "زیباترین" کسانند.

البته جز این نظرکردگان عالم بالا سهراب و بیژن و دیگرانی هستند که نه رسالت آسمانی مقدسان را دارند و نه انسان کامل کتابند. اما با آن سرشت و رفتار ، تجسد زیبایی محض حماسی ، جاودانان این هستی نیست شونده ، کاملان این وجود ناقص و آزادان این بندگی فرمانروایند.
در برابر سیاوشی که بر زمین هم آسمانی است ، سهراب در آسمان نیز زمینی است و از پرش اراده بلند پرواز به خاک می‌افتد.

از کتاب : سوگ سیاوش(در مرگ و رستاخیز) - شاهرخ مسکوب – شرکت انتشارات خوارزمی – چاپ اول مرداد 1350 – چاپ هفدهم شهریور 1386 – تیراژ 5500 نسخه –
نقاشی از این آدرس:
هفت خان و نقاشیهای بسیار جالب

برچسب‌ها:

قبول بزرگی دشمن

ص 189 -
قبول بزرگی دشمن پذیرش راستی و نشان بزرگی پذیرنده است و با اینهمه جنگیدن با چنین دشمنی خود فضیلتی دیگراست. وفاداری به زاد و بوم ، پادشاه و کسان خویش.

از کتاب : سوگ سیاوش(در مرگ و رستاخیز) - شاهرخ مسکوب – شرکت انتشارات خوارزمی – چاپ اول مرداد 1350 – چاپ هفدهم شهریور 1386 – تیراژ 5500 نسخه –
نقاشی از این آدرس:
هفت خان و نقاشیهای بسیار جالب

برچسب‌ها: