۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

این است شعر

از کتاب گفتگوها صدای حیرت بیدار – زیر نظر مرتضی کاخی – انتشارات مرواردید – انتشارات زمستان – چاپ دوم پاییز 1388 - ص 108 و 109

... من خواسته‎ام قصه‎ای بگویم ، زمزمه‎ای بکنم همین و بس. .... در آن لحظه پرشده بودم از از یک معنی که آزارم می‎داد و می‎خواستم این معنی را به صورتی منتقل کنم که ازش رها بشوم، این مثل این است که گرهی از درون آدم گشوده می‎شود، یک نوع راحتی به آدم دست می‎دهد، فرض کنید مثل وظیفه‎ای است که ادا شده و به این وسیله افزوده شده به هستی، به کائنات.آدم در این لحضه واسطه‎ای است ؛ وسیله‎ای است فرض کنید موجی از جایی برسد به آدم ، در مغز آدم یا بهتر بگویم با تعبیر قدیمی خودمان، در دل آدم تبدیل بشود به نور و بیاید بیرون. ذهن مواد خامی را بگیرد و تبدیل کند به نور و این نور را بپراکند. این است شعر. و برای من در لحظات بیتابی و سرشاری(به قول بعضیها الهام) چنین است که گویی کسی در گوشم آهسته زمزمه‎ای کرده است، مثل آواز فراموش شده‎ای که می‎خواهد به یاد بیاید، آهسته آهسته و کم‎کم لرزان و لغزان، تکه تکه به هم پیوند می‎خورد، رشته‎ها به هم وصل می‎شود، در تیرگی‎ای که آرام آرام روشن می‌شود و روشن و روشن‎تر تا آنگاه که در نور محض می‌بینیم آن نهفته بیدار و آشکار شد. آن ترنم پنهانی و مبهم چون نغمه‌ای از ابهام درآمد و نت‌ها نوشته شد، مثل خوابی که آدم دیده باشد و کم‎کم به یادش بیاید، پرده تاریکی و پوشیدگی و ابهام از روی آن تصویر ذهنی برداشته می‌شود، تصویری که انگار در جایی به من نشان داده‌اند و اکنون باید خود من آن تصویر را بر صفحه‌ای نقش کنم، این پرده‌برداری از روی آن تصویر هم یکباره صورت نمی‌گیرد، بلکه آهسته آهسته، هر لحظه مثل کشفهای کوچکی از گوشه کنارهای تصویر، و کوشیدن و جوشیدن و خروشیدن، تا کم‌کم تمامی تصویر بر صفحه نقش ببندد و در روشنی آشکار جلوه کند. بدین گونه است که شعری از نهانگاه ضمیر و قلمرو حسیات و عواطف و خطورهای خاطر، بر دفتر می‌نشیند، این کار و این حال به هیچ وجه با آن حسابگریها و دقتهای هشیارانه پیشاپیش سازگار نیست. والسلام و نامه تمام.

دیدار و شناخت «م.امید» - برگرفته ار :دفترهای زمانه ، گردآوری و تدوین سروس طاهباز ، چاپ او اسفند 1374 – گفتگو ی سیروس طاهباز- محمدرضا شفیعی کدکنی – اسماعیل خوئی با مهدی اخوان ثالث

برچسب‌ها:

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

شیوه زنی

چو بهمن به زابلستان خواست شد
چپ آوازه افکند و از راست شد!

شیوه زنی : تعبیری از مهدی اخوان ثالث

برچسب‌ها:

۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

صمد بهرنگی و گلسرخی از دریچه‎ای دیگر

در استقبال از مطلبی درباره صمد بهرنگی در وبلاگ شکست سکوت


... من البته گناه همه این انحرافها و نارسائیها را نیز به پای رژیمی می‌نویسم که با کشتن آزادی و در انحصار خود گرفتن منابع معرفت و فرهنگ و... ، ما را از درک ضرور و نقد درست خویش نیز دور داشته بود. در آن گونه موقعیتها اساسا تفکر نیز ممتنع می‌شود. در آن دوره کمتر کسی در اردوی خودی تفکر و انتقاد می‌توانست بگوید داشتن و نداشتن یک عقیده سیاسی ، در آغاز ، نه اعتباری به یک اثرهنری می‌بخشد و نه از ارزش آن می‌کاهد. پس کسی نمی‌گفت بهرنگی معلم شریف و مبارز و مردم دوستی است که آرمانش برای تعلیم و تربیت کودکان فلک زده این جامعه و توزیع عادلانه فرهنگ در میان همه مردم ، به مراتب از داستان نویسی‌اش فراتر و نیرومند‎تر است. یا کسی نمی‌توانست به این جابه‎جاگیری توجه دهد که گلسرخی قهرمان پرشور و پاک باخته‎ای است ، اما شعرش هرگز به قدرت سرنوشتش نیست، بلکه به تبع از موقعیتش مطرح شده است.
ز کتاب : چشم مرکب - نواندیشی از نگاه شعر معاصر - محمدمختاری- انتشارات توس - ص 69

برچسب‌ها:

غم کهن

با یار نو از غم کهن باید گفت
با او به زبان او سخن باید گفت - نجم الدین رازی

برچسب‌ها:

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

تمدن

يعنی پيش‌بينی‌پذيرشدن توالی امور و رفتار آدمها - محمد قائد

برچسب‌ها:

۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

خاندان برمکی

در تاریخ بیهقی که دیروز برای دوستان می‌خواندم این بخش از کتاب بسیار جالب است و خواندنی : «هارون‌الرشيد روي‌ سوي‌ يحيي‌ برمكي‌ كرد و گفت‌ اين‌ چيزها كجا بود در روزگار پسرت‌ فضل‌؟ يحيي‌ گفت‌ زندگاني‌ امير دراز باد اين‌ چيزها در روزگار امارت‌ پسرم‌ در خانه‌هاي‌ خداوندان‌ اين‌ چيزها بود به‌ شهرهاي‌ عراق‌ و خراسان‌. هارون‌الرشيد از اين‌ جواب‌ سخت‌ طيره‌ شد چنان‌ كه‌ آن‌ هديه‌ بر وي‌ منغص‌ شد و روي‌ ترش‌ كرد و برخاست‌ از آن‌ خضراء برفت‌».حکایت غنیمتهایی است که علی بن عیسی که از طرف هارون والی خراسان شده بود ، برای جناب خلیفه فرستاده و جواب صریح و زیبای یحیی برمکی

برچسب‌ها: