بی توقف در دیار اهل توقف
درنگی بر کتابِ روستای ایستا – پژوهشی درباره اهل توقف در طالقان – مولف : حسین عسگری – ناشر: نشر شهید سعید محبی – چاپ اول بهار 1389 –این یادداشت پیش از این در وبلاگ حسین عسگری منتشر شده است کلیک کنید ساوجبلاغ پژوهی
یا به ادامه مطلب بروید
بی توقف در دیار
اهل توقف
"ترک آباد"، "کوی منتظران"، "فانوس آباد" و پس از چاپ کتابی توسط حسین عسگری، با دو رویکرد کمابیش
مشابه و با بکارگیری یک اصطلاحِآشنا در حوزه جغرافیا و دودیگر در حوزه طریقت و
مرامِ فکری، تعابیر "روستای ایستا" و "اهل توقف" ، به مردمانی ساکن در پارچه زمینی از نواحی طالقان داده شد،
تا که حضرت مولانا در ذهن و روان خواننده جان بگیرد و فرمایش خوش آهنگش فرایاد آید
که: "هرکسی
از ظن خود شد یار من".
از
مدتی پیش در جریان مشغلهی ذهنی حسین عسگری با "اهل توقف"اش
بودم و چون ساکنان "کوی منتظران" در انتظار جمع و جور شدن گردآوردههایش در دفتری، و "روستای
ایستا"
شد آنچه که در سر داشت و میکاویدش.
کتابی
در سه بخش:
بخش
اول: زندگی، زمانه و آرمانهای پیشوای اهل توقف - از صفحه 3 تا 29
بخش
دوم: طالقان عصر ظهور - از صفحه 37 تا 52
بخش
سوم: واکاوی زیست جمعی و فردی اهل توقف از صفحه 59 تا 68
و
البته که از شمار کردن- تو بخوان وجب کردن - صفحات کتاب، مقصودی دارم، که در پی،
درمیاناش خواهم نهاد.
در
حکم پانویس: / طبق نظر جناب دکتر جلالالدین کزازی - در "اولین کنگرهِ بینالمللیِ
فردوسی برای همه هزارهها" به تاریخ سیزدهم امرداد 1389 در کرج - و نقل به مضمون، ایشان برای توصیف جهان فعلی،
ضمن پر رنگ دانستن پدیدهی "مد" آن را خصیصهی عصر کنونی دانستند.
وجب
کردن کتاب حسین عسگری نیز تابع "مد روز" در دانشگاهها و مراکز آموزشی است که دانشجو وجبی نمره میخواهد
و میگیرد و برخی اساتید هم البته وجب به وجب دانشجو را برانداز میکنند/ پایانِ چیزی
در حکم پانویس. باز به این پانویس بازخواهیم گشت، نه در نقش برخی اساتید و نه در
نقش دانشجو، چرا که خود را کتاب خوانی بیش، نمیدانم.
گام
یکم- از وجب گذشتم چرا که پای در روستای ایستا نهادهام- ، بله!!
گام یکم به مقدمه نویس کتاب خواهم پرداخت، به طور
معمول عرف بر این است که چنانچه کسی غیر از نویسنده برای کتابی مقدمه مینویسد،
او کسی است که در موضوع و مضمون کتاب حرفی برای گفتن دارد و به قول خواجه بوالفضل
بیهقی "گِرد
زوایا و خبایای کار بیشتر گردیده" یا حداقل از دریچهی دیگر، افقی تازه پیش روی خواننده خواهد
گشود. مقدمه نویس محترم در خصوص روستای ایستا حرف و حدیثی غیر از آنچه که نویسنده
کتاب در متن اثر خویش آورده نکته یا نکاتی برای خواننده ندارد و گواه این ادعا،
ارجاعات ایشان است به همین کتاب با عبارتی همچون: "چنان که از بررسیهای
مولف و اظهارت مستند او در این کتاب معلوم شده..." و یا "گویا ایشان، چنان که مولف در این کتاب شرح داده است..." و یک یای دیگر "چنان که مولف در صفحة
20 تحت عنوان انزوا و ... آورده است". گویی که مقدمه نویس در مقام کسی ظاهر شده که فیلمی را دیده و
برای آنی که ندیده فیلم را بخواهد تعریف کند، آن هم در حین نمایش فیلم و نه در
پارکی یا روی صندلی اتوبوسی، مقدمه نویس محترم اگر امان میداد به طور حتم من
خواننده که وقت گذاشتهام تا کتاب را بخوانم، بعد از مختصری پرداختن به مشخصات
کتاب و دانستن نام ناشر و ویراستار و طراح جلد و نگاهی به فهرست مطالب، در متن
کتاب به یقین میخواندم – به خصوص با تاکید و تکرار چند باره حسین عسگری روی این مطلب -
که این اهالی"ترک
آباد"
طالقان قرار است تجدد ستیز خوانده شوند و میدیدم که در چند جای کتاب نوشته شده از آب و برق و تکنولوژی و
البته یارانه!! ، - نه رایانه – استفاده نمیکنند.
یگ
گام به جلو،برویم برای گام دوم و برسیم به دیباچه کتاب و وای به حال حسین عسگری
اگر این بند را همسرش بخواند، چرا که باید از ذهنی مرد سالار برخوردار بود تا یک
همچین جملهای را برای قدرشناسی و ارج نهادن زحمات همسر نوشت: "همسرم
–
محبوبه اکبری –
چون همیشه در تنظیم نمایه و نمونه خوانی کتاب همت مردانه گماشت".
مطلب را گرفتید؟!! ، حسین عسگری گرامی!
مگر اینجا هم استخر است که مردانه و زنانه داشته باشد، حسین عسگری عزیز تا بوده،
ما از همت عالی طلبیدن خواندهایم و برایمان سخن گفتهاند، جملهی شما ناخواسته
یا خواسته حرف را به اینجا میکشاند که اگر یک زن تمام هوش و ذکاوت و تلاش و دقت
خود را بکار گرفت تازه توانسته از مقام انسان فروتر بودن پا را فراتر نهاده و به
حریم انسان فراتر که همانا موجودی بزرگ منش بنام مرد است برسد و اینجاست که باید
گفت این ضعیفه که همت زنانهاش هم به قطع، ضعیف است و کم، کاری کرده است کارستان و
میشود همتاش را ترفیع داد و مردانهاش خواند.
باز
هم در حکم پانویس: /حسین عسگری عزیز، به قول داستان نویسها نیازی اساسی برای
تغییر زاویه دیدِتان احساس میشود./ پایانِ پانویس
و
اما "تجدد"
و "تجددستیزی"
در روستای ایستای حسین عسگری سومین گامی است که بایست بدان پرداخت، کسانی که خیلی
در این مقولات کار کردهاند و سواد و مطالعات بیشتری دارند و من اقبال خواندن
کتابهای ایشان را داشتهام مینویسند که مقولهی تجدد به صورت پایهای با مقولاتی
چون صنعت، سرمایهداری و کلان شهر و چندتایی چیز دیگر که بماند، ارتباط نزدیک دارد،
حال مطلبی که به طور اصولی مقولهای شهری است و چگونه راه به روستای ایستا برده را،
حسین عسگری باید روشن کند که آیا به صرف اینکه شخصی - بر مبنای نظر فقیهی که با
رویه و چند بعدی از ابعاد چند لایهی تجدد و مدرنیته سر مخالفت دارد- ، تصمیمی
گرفت که از یار و دیار خویش در تبریز دل بکند و به راه و رسم هزاران ساله نیاکان
کشاورز و دامدار خود به قطعه زمینی از طالقان دل ببندد و بر مبنای روایتهای آخرالزمانی
به انتظار بنشیند و همهی گیر و دارش و "مسالهی بودن یا نبودناش" با مدرنیزیم و
تکنولوژی، با تراکتور مش کریم یا "کبلایی"
غلام نامی باشد که آیا وقتی ذکر بر لب و زمزمهکنان برای خرید گندم از حصار روستای
ایستا و حاشیهی "پُردِسَر"
به سمت "شهرک"
میرود، تجدد ستیزی بکند و سوار این" اَبَر ابزار"!!! نشود یا که متجدد و فکلی مآب شود و از رکاب تراکتور بگیرد و
برود بالا؟؟، و مسافت و لحظاتی را که اظطرار شرعی پا داده تا با مسائل مستحدثه در
زیر تیغ آفتاب مرداد ماه بشود کنار آمد، با خاطره و تصور همرکابی با مولایش به
کام خود تلخ کند و از "کبلایی" غلام بخواهد که کنار پمپ آب نگه دارد تا به فقیه و خودش و
مولایش بقبولاند که شکر خدا توانسته از شر این همه مفسده و ابزار اهریمنی تجدد
رهایی یابد.
تاکید
چندین و چند باره بر عدم استفادهی این اهالیِ ترک زبانِ زمینِ طالقانِ ساوجبلاغ از آب لوله
کشی، گاز، برق، تلفن، مطبوعات، رادیو و تلویزیون، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و
یارانه و ... "داستان
مثنوی و قصهی
جوحی و آن کودک کی پیش جنازهی پدر خویش نوحه میکرد" را به یاد میآورد که:
کودکی در
پیش تابوت پدر / زار مینالید و بر میکوفت سر - کای پدر آخر کجاات میبرند / تا ترا در زیر
خاکی آورند - میبرندت
خانهای تنگ و زحیر / نی درو قالی و نه در وی حصیر
- نی چراغی در شب و نه روزنان / نه درو
بوی طعام و نه نشان - نی درش معمور نی بر بام راه /
نی یکی همسایه کو باشد پناه - چشم تو که
بوسهگاه خلق بود / چون شود در خانهی کور و کبود -
خانهی بیزینهار و جای تنگ / که درو نه
روی میماند نه رنگ - زین نسق اوصاف خانه میشمرد / وز دو دیده اشک خونین میفشرد - گفت جوحی با
پدر ای ارجمند / والله این را خانهی ما میبرند –
مختصاتی که حسین عسگری نشانهگذاری
کرده تا نشان بدهد که اینان تجدد ستیزند بر بسیاری از روستاهای دور و نزدیک کشور
قابل انطباق است، گیرم که اهالی روستای ایستا به تعمد برق و آب لوله کشی و
شناسنامه نخواهند، که اگر هم اکنون تغییر نظری بدهند و گاز و بهداشت و آموزش نوین
بخواهند، آن قدرها هم تکنولوژی مورد نظر حسین عسگری دم دست نیست که یکی دوساله
بتوانند به کاروان تجددی از آن دست بپیوندند، درحالی که هنوز در انواع و اقسام بخشهای خبری صبحگاهی و
ظهر گاهی و شامگاهی و گاه به گاهی، بخشدار و فرماندار و استاندار و مجلسدار و
دولتدار است که پروژهی شیرآب و تیر
برق و پل و گذرگاه و راه آسفالته در فلان روستا و بهمان آبادی افتتاح میکند با این کرامات از گونهی یک پنجه و یک وجبی ما – بار دومی است که سر و
کارمان به وجب زدن نوشتار حسین عسگری میافتد ولی هنوز قصدم از این کار را برملا
نکردهام و همچنان قول پرداختن به آن در
خطوط بعدی به قوت خود باقی است - که در
چند خط اخیر آمد برای کفایت مذکراتی از این دست، به سبک آن کودک مثنوی مینویسم که
والله با خلاصه کردن تجدد در تکنولوژی – آن هم از گونهی اِسقاطی و مستهلک
شدهی از رده خارج ِ با عمری به درازای تاریخ تاسیسدار
شاهنشاهی پهلوی اول - نه روستای ایستا و
نه دیگر روستاهای ناایستای این مُلک و دیار، تجدد ستیز نمیتوانند باشند ، چرا؟ ،
به خاطر همان که در چند خطی بالاتر آورده بودم، تجدد در اصل مقولهای شهری است.
اگر یک مختصری دیگر در این وادی
تجدد ستیزی اهالی خوانده شده به نام "
اهل توقف" بخواهیم کند و کاوی کنیم، با
پرسشی از حسین عسگری به فتح بابکی- به بابک خرمدین هیچ ربطی ندارد- باید پرداخت، و
اما قبل از سوال یک پیش درآمد: آنتونی گیدنز – یکی
از همان کسانی است که سواد و مطالعات بیشتری دارند و آوردن نامش فقط به خاطر داشتن
کتاب "تجدد و تشخص" نوشتهی او با ترجمه ناصر موفقیان در بین کتابهایم
میباشد و خدای همان "کبلایی" غلام شاهد است که هیچ اظهار فضلی در میان نیست - ،
بگذریم.
او مینویسد: "
شک ، یکی از
وجوه فراگیر عقل نقاد امروزین، به عمق زندگی روزمره و همچنین به ژرفای وجدان فلسفی
نفوذ میکند و نوعی ساحت وجودی عام برای دنیای اجتماعی معاصر به وجود میآورد. تجدد
اصل شک بنیادین را نهادینه میسازد و ... " پرسشی که به ذهن متبادر میشود و حسین عسگری رگههایی
از آن را هم، حتی در سرتاسر کتاب خود نشان نداده، پرداختن به وجوه نظری و نرم
افزاری مبحث "تجدد" است. - تبصره : به طور موقت چشم خود را بر روی
مباحث روستایی و شهری میبندیم و با توجه به بحث "دهکده جهانی"، هم روستای ایستا و هم "علی آباد خرابه" و چند پارچه آبادی دیگر را، وارد
مباحث مدرن و متجدد میکنیم و فکر میکنیم که برای خود "شهری" اند -
حسین عسگری در جست و جوی خود، مینویسد
که با توجه به محدودیت منابع در خصوص اهالی روستا – نه میرزا صادق آقا - نتوانسته به زوایای بیشتری از اندیشه و عقاید
ساکنان این روستا دست یابد به ویژه که نوعی پرده پوشی در بین آنان مرسوم است؛ اما
این امر باعث آن نخواهد بود که او به متغییرهای تجدد - نظیر هویت فردی، قراردادهای
اجتماعی، شک، توزیع ثروت، چرخه مالیات، شکل گیری کارتلها و شرکتهای چند ملیتی،
تاثیرات سرمایهداری و بانکها، ناهنجاریها، حقوق زنان، توزیع قدرت و مواردی از این
دست- ، نپردازد و پرسشی از این وجوه نرم افزاری تجدد را با خواننده کتاب خود
درمیان ننهد و تکلیف خویش و خواننده را در نحوهی مواجه با این وجوه ، و اینکه
چگونه رفتاری را به عنوان اَشکال و مصادیق "ستیز" میداند، روشن نسازد.
ایمان گزینهای است که این اشخاص
را گرد هم آورده، بر مبنای اصول ایمانی پیشوای فکری اهل توقف در ضمن مطالعهی آراء
و اندیشههای میرزا صادق آقا در صفحه 20 از قول حسین عسگری میخوانیم که: "میرزا صادق آقا از جمله
فقیهانی است که درهر دو حیطة نظر و عمل بر طرد مطلق اندیشه تجدد و دستاوردهایش
تاکید فراوان ورزید و تا پایان عمر بر عدم جواز استفاده از ابزار تکنولوژیک و امور
جدید و مدرن فتوا داد."
"امور دولتی" ، "گذر نامه"، "شناسنامه" و "سربازی" چهار موردی هستند که حسین
عسگری با عبارت "مواردی از کناره گیری میرزا صادق
آقا از پدیدههای جدید و مدرن"
ردیفشان کرده تا در نهایت نشان دهد، پیشوای اهل
توقف، پرداختن به این امور جدید را از مصادیق عملی میداند که موجب "نقض حکم شرع" است، و به دلیل "حرمت" ِ هر آنچه که ناقض حکم شرع باشد، بایستی که اهل
توقف بر مبنای همان اصول ایمانی میرزا صادق آقا از آن کناره جویی نمایند.
فرد با ایمان و مومنِ سرسپرده به
گزارههای ایمانی در مقام عمل و برخورد با امور "ناقض حکم شرع" و آن چیزهایی که دستور "حرمت"ِشان صادر شده چگونه واکنشی نشان خواهد داد، حکم
پیشوای معنوی اهالی "فانوس آباد"ِ ساوجبلاغ آن گونه که حسین عسگری
کاویده، فتوا "بر عدم جواز استفاده از ابزار
تکنولوژیک و امور جدید و مدرن" میباشد، و عملکرد "فانوس آباد"یها گواهی است بر کناره جویی و دوری جستن از آن "امور حرام"، بله!!، شما را دعوت میکنم به آنچه که حسین عسگری در کتاب خود آورده و
اصرار بر آن داشته و دارد،آری، ما در روند کتاب میخوانیم که ایشان از برق و آب
لوله کشی و دیگر مصادیق تکنولوژیِ زهواره در رفتهی عصر پهلوی اول و مدرنتر
امروزی، فقط و فقط استفاده نمیکنند. هرچند که آموختگان علوم دینی مقایسه را کار
شیطان میدانند با اینحال خطر کرده و میخواهم مقایسهای انجام بدهم، گاه هست که
مومنی از فرآوردهای "حرام" همچون "شراب" دوری کرده و فقط و فقط لبی تر نمیکند و گاه هست که
با غیرت و تعصب دینی، نشانی نه از خُم و خمخانه، که از تاک و "تاکنشان" نیز باقی نخواهد گذارد، پرسش اینجاست که آیا عمل
این دو فرد ایمان مدار با هم یکی است و میشود هردو را یکسان قضاوت کرد؟ .
در صفحهی 67 کتاب، حسین عسگری ذیل
سر خط دیگر ویژگیهای اهل توقف،مینویسد: "هیچ گونه نزاع و ارتکاب جرمی از آنان گزارش نشده است"، قَسَم حضرت عباس؟ یا دم خروس؟ به قید "هیچ گونه"، اندکی فکر کنید و به
پسوند "ستیز" در تعبیر "تجدد ستیز"، بیشتر از کمی دقیق شویم،
آیا کسی که برق را نمیخواهد تا مجبور نباشد پای تلویزیون بنشیند و یا به خاطر
دیدن فیلمی در سینما - که تا چندین و چند کیلومتری باید از اراضی و آبادیهای
طالقان، برای دیدنش دور شد- زحمت رفتن به کرج و تهران را به خود نمیدهد، میشود "ستیزه جو"اش خواند؟
حسین عسگری، "هیچ گونه نزاع"ی را گزارش میکند، که به حتم بابت این گفته خود
باید سری به پاسگاه نیروی انتظامی محل زده باشد، و اگر نخواهیم گارآکاه بازی کنیم
و شرلوک هلمز بشویم و اگر بخواهیم طبق روشهای هرمنوتیکی و یا باز هم از تکنیکهای
داستان نویسی استفاده کنیم ، که این کار را نمیکنیم چون قصد نداریم بحث خیلی خیلی
فنی و تکنیکی شود، شگرد قدیم و مألوفِ چاخانهای فامیل که نمرده، "یک کلاغ و چهل کلاغ" میکنیم تا از این جمله بتوانیم
به خوبی بر رد نظر حسین عسگری استفاده ابزاری کنیم.
"هیچ گونه نزاع" یعنی اینکه اهل توقف - حتی مثل پسرهای دم بخت اما شلوغ و تخس فامیل که تا
حرفِ زن گرفتن و سر و سامان، پیش میآید، یا گوشی تلفن را به زمین میزنند و میشکنند
یا که تلویزیون را از روی میز – تلویزیونهای
فامیل مورد مثال ما هنوز ال سی دی نشدهاند که بشود به دیوار قابشان کرد- هل میدهند و پایین میاندازند-،آن قدر شر و
شور نیستند که راپورتی، روایتی و حتی دروغی از شکستن و خرد کردن و آتش زدن یکی از
نمادهای تکنولوژی از ایشان گزارش شده باشد و تو این را مقایسه کن با آنچه که در
شهرهای اطراف طالقانِ افغانستان – آدرسش را حسین عسگری بلد است - در گذشتهای نه
چندان دور، توسط طالبان صورت میگرفت.
دار زدن تلویزیونها را که به خاطر
داریم، یک دوستی که دستی در کار خرید و فروش دارد و کاسب ابزار مدرنیته محسوب میشود،
تعدادی دستگاه فکس و کامپیوتر و چاپگر و اسکن و دیگر خنزر پنزرهای مدرن و آخرین
سیستم را به زیرتر از قیمت بازار و تو بگو به ثمن بخس میفروخت و شدید دنبال مشتری
میگشت تا این ابزارهای اهریمنی که توسط طالبان افغانستان، از عملهی ظلم و دلالان مُحَرمات، مصادره شده بودند را یک جوری آب
کند و تنها علت این آتش زدن به اموال آن بود که تمام سیمهای رابط و کابلهای برق
این دستگاهها با انبردست و سیم چین توسط مبارزین؟! و پیکارگرانِ؟! طالبان، قطع شده و معلوم نبود که به چه صورت سر از بازار ایران
درآورده بودند.
ظریفی گفته بود "دانهی فلفل سیاه و خال مهرویان
سیاه/ هردو جان سوزند لیکن این کجا و آن کجا" ای شمایانی
که خواننده کتاب حسین عسگری هستید و یا خواهید بود، شاید اگر حسین عسگری، به این
نوشتار هم اجازهی انعکاس در وبلاگ خود را بدهد، روی سخن علاوه بر او با شماها نیز
باشد که آیا میشود هم آن "فانوس آباد"نشین را تجدد ستیز خواند و هم آن جناب
برقکار و متخصص انبردست به دست طالبان را؟؟ به راستی تند و تیزی این دو فلفل طالقانی
و طالبانی یکی هستند؟
گفتار بالا فتح بابکی بود که به
فتح الفتوح منجر شد، و سر قصه به درازا کشید، با امید به اینکه به غصه نیانجامد با
طرح دو/سه تایی مطلب در ادامه، به بی توقفی و بتاخت رفتن در دیار اهل توقف پایان
خواهم داد.
بعد از سه گام سرگردانی در کتاب
روستای ایستا و قبل از پرداختن به گام چهارم بر میگردیم به بحث شیرینِ وجبی
بررسیدنِ کتاب روستای ایستا نه در مقام دانشجو و نه در مقام آن استاد، که پیشتر
قول و قرارش را گذاشته بودیم، این بخش سوم که اگر از تعبیر چربیدن حاشیه بر متن
بخواهیم استفاده کنیم، در واقع متن و هستهی اصلی کتاب را تشکیل میدهد که تنها در
ضمن 10 صفحه نوشته و روایت شده تا با اختصاص 16 صفحه به بخش دوم و 27 صفحه به بخش
اول که حاشیههای روستای ایستا محسوب میشوند، بتوان در ابعاد و معیارهای وجبی
نوشت که بله! ،
حاشیه بدجوری بر متن چربیده است و ده صفحه، توقع تو را که سرجمع 43 صفحه حاشیه
خواندهای برآورده نکرده است.
اما گام چهارم مربوط میشود به عدم بیطرفی پژوهشگر در موضوع مورد تحقیق، در صفحهی 28 کتاب، حسین
عسگری که قرار است بر موضع خود مبنی بر "تجدد ستیز" دانستن این مردمان تا
پایان پروژه خود باقی بماند، در این صفحه آنجا که از ویژگیهای خیره کنندهی معنوی
میرزا صادق آقا میگوید، چنان شور و جذبهی پیشوای فکری اهل توقف حسین عسگری را در
خود فرو برده که از تعبیر و عباراتی برای او استفاده میکند که بایستی از قلمِ یک
مریدِ شوریده و شیدا تراویده باشد نه که حاصل سخن پژوهشگری پرسشگر و کنجکاو: "آنچه از زندگی و آثار و فعالیتهای
او(میرزا صادق آقا) جنبهای اثر گذارندهتر!! از همه دارد صراحتی!! است که در برخورد با
دستاوردهای پر هیمنه!! تمدن غرب از خود نشان داد و محصولات مدرنیته چون مشروطیت و
دموکراسی نتوانستند او را به محافظهکاری!! بکشانند. میرزا صادق از همان ابتدا، درک صریح خویش را به عنوان یک
مجتهد شیعی از تناقض مشروطه خواهی به
عنوان یکی از محصولات غرب با دین الهی اسلام با مردم در میان نهاد و همه ابعاد آن
را طرد کرد و تا پایان عمر بر همین فتوا باقی ماند". هر چند که در دو خط پایانی مطلب، از باز خورد و دو
گونه رویکرد با اندیشههای میرزا صادق نوشته باشد، حسین عسگری آن گونه که از
ضرباهنگ کلامش پیداست نتوانسته بین محقق و مشتاق، بی طرفی خود را حفظ نماید.
در همین دو خط و اندی صفحهی 28
،نکته دیگری که به چشم میآید تعریف و ذهنیت حسین عسگری است از مبحث "نقد" و چنان از نقد میگوید که گویی نقد یعنی مخالفت،
این نوشتار او را بخوانیم: "یکی آن را به شدت نقد کرده
و دیگری آن را به شدت، دینی و موجه و مطهر برمیشمارد."، حسین عسگری عزیز، نقد در دستگاه فکری منتقد چونان
ابزاری است دو سویه، که گاه میتواند رویکردی سلبی و مخالف خوان داشته باشد و گاه
از دیدگاهی ایجابی و مثبت به کارش بست.
پنجم گامِ سرگردان مربوط به صفحهی
40 کتاب است که حسین عسگری از "پایداری دست کم دویست سالة
بخشهایی از طالقان در برابر قرائتهای اموی و عباسی از اسلام، که برکت آشنایی
مستقیم اهالی این منطقه با اسلام علوی را داشت." مینویسد، به بخش دوم مطلب که
مردمان بخشهایی از طالقان - با آن توسعهی کاربردی کلمه در حوزه جغرافیایی که گاه،
راه به الموت و دشت قزوین هم میبرد،- ندارم، اما در
بیشینه متون تاریخی از مقاومت سرسختانه و درازمدت ساکنان سرزمینهای تکیه داده به
دریای مازندران، هم چون گیلان و مازنداران و دیلمان و الموت و تو بخوان همان بخشهایی
از طالقانِ مدنظر حسین عسگری، در مقابل فارسان عرب و لشگریان مهاجم خلیفه دارند و
تفکیک بین عرب و قرائتهای مختلف از اسلام (اموی ، عباسی، علوی) در چهار قرن اولیه
تهاجم به ایران، از منظر مخالفت با توفق و سیطره عرب، مطرح بوده است. و این روایت حسین
عسگری است از روایتی تاریخی بعد از دو قرن از "دو قرن سکوت".
و اما چنانچه در همهی آنچه که در
کتاب روی داده نخواهیم به حسین عسگری بتازیم میشود به کار یک نفر دیگر نیز سرک
کشید که عنوان ویراستار کتاب را یدک میکشد، جناب آقای اسماعیل آل
آحمد، آن گونه که از متن کتاب برمیآید ایشان به مقتضای حوزوی بودن از همان منظر
فقهی و حوزوی کتاب را پردازش نمودهاند و به جنبههای ادبی و ادبیاتی متن کمتر
توجه نشان دادهاند چرا که اگر این بخش را هم رصد میکردند به یقین در صفحهی اول
دیباچه و خط هشتم آن نمیخواندیم که : "مولف کوشیده ... مشاهدات مستقیم از موضوع هدف کسب کند." همان طور که بهتر از من میدانید
یا چیزی را "مشاهده" میکنند یا نمیکنند، "کسب کردن!! مشاهده" مسبوق به سابقه در کدامیک
از متون فارسی است؟، باید بگویم که بنده نمیدانم. و دوم اینکه ایشان میتوانستند
به جای "تجدد ستیز" اصطلاح ملایم تر "تجدد گریز" را به حسین عسگری پیشنهاد کنند، تا که این همه تیر بلا از هر سو متوجه
حسین عسگری، این دوست گرامی ما نشود.
امیدوارم که با پیدا کردن شریک
برای بخشی از کاستیها کتاب وقتی که حسین عسگری این متن را به پایان میرساند به
خاطر سبک طعنه آمیز نوشتار و درآمیختن اندکی طنز به طعم قلم،- که "طعم وقت" دارد - عصبانی نشود و با ردزنیِ گامهای سرگردانم در وادی کتاب اهل توقف ، آن گونه که یکی از
منتقدان خود (نویسنده وبلاگ کشمیری در بلاگفا با عنوان حدائق ذات بهجت) را بی ادب،
خائن، مدعی و ظالم و فرعونی و دارای تعصب کور، مفتخر نمودهاند، بر خلاف آنچه که
در تقدیمچه کتاب خود به عنوان دوستی "فرهیخته" پیشکشام کردهاند از "محتاجی خود به خطابینی" - تعبیر خود حسین عسگری است - پشیمان نشوند و متصف به اوصاف حمیده و نستوه
صاحب وبلاگ کشمیری نشوم.
داریوش دوله –18/06/1389 تا 26/06/1389
برچسبها: مقاله
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی