گردن آویز
آشفته حال و سودایی، اندوهگین و افسرده
چادر به سر نپوشیده، رخ با حجاب نسپرده
پروای گیر و بندش نه، و ز گزمگان گزندش نه
فکر «بپوش و پنهان کن» خاطر از او نیازرده
چشمش دو دانه انگور از خوشه ها جدا مانده
دست زمانه صد خم خون از این دو دانه افشرده
دیوانه، پاک دیوانه، باخلق و خویش بیگانه
گیرم برد جهان را آب، او خوابش از جهان برده
بی اختیار و بی مقصد، با باد رفته این خاشاک
خاموش و مات و سرگردان، بی گور مانده این مرده
یک جفت اشک و نفرین را، سرباز مرده پوتین را
آویزه کرده بر گردن، بندش به هم گره خورده.
گفتم که: «چیست این معنی؟» خندید و گفت:«فرزندم –
چادر به سر نپوشیده، رخ با حجاب نسپرده
پروای گیر و بندش نه، و ز گزمگان گزندش نه
فکر «بپوش و پنهان کن» خاطر از او نیازرده
چشمش دو دانه انگور از خوشه ها جدا مانده
دست زمانه صد خم خون از این دو دانه افشرده
دیوانه، پاک دیوانه، باخلق و خویش بیگانه
گیرم برد جهان را آب، او خوابش از جهان برده
بی اختیار و بی مقصد، با باد رفته این خاشاک
خاموش و مات و سرگردان، بی گور مانده این مرده
یک جفت اشک و نفرین را، سرباز مرده پوتین را
آویزه کرده بر گردن، بندش به هم گره خورده.
گفتم که: «چیست این معنی؟» خندید و گفت:«فرزندم –
طفلک نشسته بر دوشم، پوتین برون نیاورده ...»
یک دریچه آزادی - سیمین بهبهانی – چاپ اول بهار 74 – سخن
عکس سیمین بانوی غزل از این آدرس :
و عکس پوتین هم از این آدرس :
برچسبها: عکس / حرف
1 نظر:
سلام
از شعر بسیار لذت بردم
می دانم که خانم بهبهانی فعالیت های اجتماعی می کنند و چه خوب که شاعری هست که در این واویلای ایران از این دست کارها می نویسد انگار بقیه اصلن حضور ندارند نمی دانم چرا ؟ یا شاید من نمی بینم؟
نگارش بیت ها دچار اشکال شده امیدوارم تصحیح کنید.
موفق باشید
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی