امروز شاعر کارد کشید
از کتاب / زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد مجتبی مینوی
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی- چاپ اول 1385
... از ابتدا،
با طرزی تصنعی وارد میدان شد. ما شاگرد دارالمعلمین بودیم، یادم هست، یک روز که از
دارالمعلمین خارج می شدیم به آقایی برخوردیم، این آقا کلاه پوست بخارایی سرش بود و
روی سینه ی کت سفید رنگش هم جا فشنگی داشت، چکمه های بلند پاکرده بود. این آقا آمد
جلوی ما که« هه هه!.... شما فارسی می خوانید؟!» لهجه اش هم شبیه مخلوطی از مازندرانی
و ترکی قفقازی بود.خلاصه، لهجه اش عجیب و غریب بود و شروع کرد با ما حرف زدن. بعد
هم در تمام طول راه همراه ما بود و ادبیات فارسی را مسخره میکرد که «این شعرها
چیست که شما می خوانید، گلستان چیست، سعدی کیست، فلانی کیست...» اگر شعر صحیح می
خواهید، این است:«خانواده ی سرباز» به نظرم نسخه ای از شعر را که در سال 1303 ش.
به من داده هنوز داشته باشم
... او عقیده داشت که شعر یعنی همین. کم کم دوستی ما بیشتر شد و
فهمیدم که او از خود ماست، یعنی ایرانی است. قبلن از طرز لباس پوشیدن و چکمه و
کلاه پوستی و فشنگهای روی جیبش و لهجه عجیب و غریبش فکر کرده بودم، خارجی است.
راستی این را هم بگویم که خنجر هم میبست؛ به نظرم گاهی هم خنجرش را توی ساق چکمهاش
میگذاشت. بعدها در کتابخانه ی بروخیم زیاد با هم روبرو میشدیم که اغلب محمدضیاء
هشترودی هم بود. نیما اغلب به خانه من هم میآمد و با هم حرف میزدیم درد دل میکردیم.
یکی از روزها با همان ریخت آمد سراغم و با همان لهجه ی عجیب و غریبش گفت:« امروز
شاعر کارد کشید!» خلاصه ، می گفت امروز رفته بودم اداره شفق سرخ. علی دشتی و
شادمان و فلانی و فلانی نشسته بودند؛ بلوت بازی می کردند من مسخره شان کردم.آنها
هم به من فحش دادند و شاعر کارد کشید!. از این قبیل صحبتها زیاد داشتیم، ولی خودش
شخصا والله آدم محبوبی بود!.
برچسبها: رونویسی از کتاب
1 نظر:
سلام داریوش جان .. این هم اولین سیستم میکروبلاگ ویژه بچه ها و والدین .. به سرعت داره رشد میکنه .. حتما ازش استفاده کن بد نیست .. ( سایت نی نی توون ) --- جهان
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی