همی نالد از مرگ اسفندیار
شب تیره بلبل نخسپد همی
گل از باد و باران بچسپد همی
بخندد همی بلبل از هردوان
چو بر گل نشیند گشاید زبان
که داند که بلبل چه گوید همی
به زیر گل اندر چه موید همی
نگه کن سحرگاه تا بشنوی
ز بلبل سخن گفتن پهلوی
همی نالد از مرگ اسفندیار
ندارد بجز ناله زو یادگار
برچسبها: متون کهن
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی