به بهانه آوای باران
يك لحظه و يك ساعت دست از تو نمي دارم
زيرا كه تويي كارم زيرا كه تويي بارم
جان من و جان تو گويي كه يكي بوده است
سوگند بدين يك جان ، كز غير تو بيزارم
رفتم بر درويش گفتا كه «خدا يارت.»
گويي به دعاي او شد چون تو شهي يارم .
زيرا كه تويي كارم زيرا كه تويي بارم
جان من و جان تو گويي كه يكي بوده است
سوگند بدين يك جان ، كز غير تو بيزارم
رفتم بر درويش گفتا كه «خدا يارت.»
گويي به دعاي او شد چون تو شهي يارم .
برچسبها: متون کهن
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی