۱۳۸۷ آذر ۱۱, دوشنبه

غزلی برای مرگ


من از هفت سالگی مرگ را می شناسم در قد و قامت پسرکی پنج ساله
وقتی که گریه می کرد و « بابای » مرده اش را می خواست.
چند وقتی است که دلم می خواهد برایش غزلی ساز کنم.
اما قد و قامتش به غزل نمی خورد
چرا که وقتی شاخ به شاخ دیدمش آهن پاره ای بیش نبود
من بزرگ و بزرگ تر شدم
و حالا دیری است
من از هفت سالگی مرگ را می شناسم
با لوله ای که سیم فشار قوی از چهار متری پشت بام مرد خاک و کار را وسط کوچه ،
نقش زمین کرده بود و
بوی کز سوختگی
که هنوز مجال پیدا نکرده بود
تا از لای شعله ی موهای سینه
با بوی کله پاچه ی قربانی
هر پنجشنبه به مشام برسد.
و من دیری است تا باز در فکر اینم ،
برای مرگ غزلی ساز کنم
« آن قدر سیراب مرگم من به غرقابی ز خون ... »
من بزرگ تر شدم
مرگ و غزل هم
و من از هفت سالگی مرگ را می شناسم
و من دیری است تا
« مرگ ارزانی » را با کوکاکولای یک تومانی مقایسه می کنم
کوکاکولا دیری است دیگر
یک تومان را نمی شناسد
اما غزل و مرگ ارزان
هنوز با اسم بچه های محل و اسم کوچه های شش متری و کاغذهای رنگی و پرچم های سه گوش
لای تمام بوهای کز خوردگی به مشام می رسد
و من به یاد می آورم که
من از هفت سالگی مرگ را می شناسم
وقتی که دختر چهارده ساله ی کز کرده عروس می شود
سیم فشار قوی و موی سوخته ی سینه و دستی که لای آهن پاره ها جا مانده و نیست
تا به داد دختر چهارده ساله ی کز کرده برسد.
دختری که دیری است
از پشت هفت سالگی
پنجشنبه ها را با مادر شوهر کرده قسمت می کند .
و من هم چندی وقتی است که دلم می خواهد
برای مرگ غزلی ساز کنم .
« آن قدر سیراب مرگم من به غرقابی ز خون ... »
داریوش دوله - 19/11/86

برچسب‌ها:

1 نظر:

Anonymous ناشناس گفت...

بنام خدا
ضمن تبریک وآرزوی تندرستی وماندگاری قلمتان اگر اجازه فرمایید نگاتی هر جند کوچک در نقد شعرتان ابراز میدارم.
شعر راخواندم زیبا بود وحادثه ای را بیان میکرد که شاید نشان از تصویر واقعیت باشد. به تصویر کشیدن یک واقغه آن هم به زبان شعر نیاز به اشارات نمادین و رعایت ایجاز درکلام دارد که جزو اصول بدیهی شعر امروزست اگر شعر رابخوانیم وهرکز مکث نکنیم تا مصرع (بوی کله پاچه هر پنجشنبه به مشام میرسد)یک نثر کامل است که خواننده را در فضای شعری قرارنمی دهد از آن به بعد ماهیت شعری پیدا میکند وحتی گریزی به فضای بیرون از شعر زده وروزنه ای به خارج گشوده ( کوکاکولای یک تومانی ) وخواننده را هدایت میکند که به او پیام ارزانی شعر و مرگ راسروده ام .
موفق باشید
حیدریان - ارادتمند شما

۲۸ آذر ۱۳۸۷ ساعت ۴:۰۵  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی