به این می گویند عنصر شاعرانگی در شعر
به زن ام گفتم:
برای ت خانه می خرم!
باور نکرد
«شاعر که خانه نمی تواند بخرد مرد!»
به فاطمه گفتم:
برای ت از درخت همسایه انار می چینم!
باور نکرد
«شاعر که از این کارا بلد نیست بابا!»
گفت ام:
دریا را می آورم توی اتاق برای تان!
باور کردند
و دوتا ماهی کوچولو شدند
برای دریایی که از پله ها بالا می بردم.
برای ت خانه می خرم!
باور نکرد
«شاعر که خانه نمی تواند بخرد مرد!»
به فاطمه گفتم:
برای ت از درخت همسایه انار می چینم!
باور نکرد
«شاعر که از این کارا بلد نیست بابا!»
گفت ام:
دریا را می آورم توی اتاق برای تان!
باور کردند
و دوتا ماهی کوچولو شدند
برای دریایی که از پله ها بالا می بردم.
فردین نظری – کتاب: در می زنند
اینجا هم آدرس وبلاگ اوست :
... شعر كوتاه از اين منظر وحشت ناك و جان كاه است كه جان شاعر را مي گیرد ، انگار كه خون آدم بابت سرايش چند كلمه تمام مي شود و اين جان دادن ، جان دادن خواننده را مي طلبد براي فهم درست . اين نگاه بي رحم است اما وقتي پاي تقدس كلمه در ميان باشد ديگر سبك سري و لوس بازي خيانت است ، خيانت به كلمه ، خيانت به انسان كه زاده ي كلمه است . پس اين كلمه ها محصول تمام خون هايي ست كه از جان ما مي رود و محصول تمام خون هايي كه من و شما در طول تاريخ بالا آورده ايم ...
برچسبها: رونویسی از کتاب
2 نظر:
يزدان:
در دل دريا غرق شدم...
این وبلاگ چرا به روز نیست چه خبر از شاعر؟
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی