نوروزخوانی
فریدون مشیری در «تا صبح تابناک اهورایی»
بهار ، روح هستی
رقص این چلچله ها ، و ین همه آوا و نوا
همه گویند که: از راه رسیده ست بهار
کاروان گل و زیبایی و شادی در راه
سخت در جلگه پر برف دویده ست بهار
عشق و شادابی و نور و نفس و شور و امید
همه را بهر تو بر دوش کشیده ست بهار
ارمغانی ست که هر سال به ایثار و نثار
مهربانانه سر راه تو چیده ست بهار
بیدبُن غرق جوانه ست و به رقص آمده است
از در و بام و هوا بس که شنیده ست بهار!
خیز و آغوش در آغوش لطیفش بگشای
روح هستی ست که جان بخش وزیده ست بهار
چشم بیدار بر این تلخی ایام ببند
همه گویند که: از راه رسیده ست بهار
کاروان گل و زیبایی و شادی در راه
سخت در جلگه پر برف دویده ست بهار
عشق و شادابی و نور و نفس و شور و امید
همه را بهر تو بر دوش کشیده ست بهار
ارمغانی ست که هر سال به ایثار و نثار
مهربانانه سر راه تو چیده ست بهار
بیدبُن غرق جوانه ست و به رقص آمده است
از در و بام و هوا بس که شنیده ست بهار!
خیز و آغوش در آغوش لطیفش بگشای
روح هستی ست که جان بخش وزیده ست بهار
چشم بیدار بر این تلخی ایام ببند
خواب های شکرین بهر تو دیده ست بهار
برچسبها: کوته نوشت ها
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی