در آستین مرقع - بخش اول
در آستین مرقع
مجموعه مقالات از بهار 55 تا خرداد 63
نوشته علی اکبر سعیدی سیرجانی
نشر پیکان
چاپ ششم :1386
تیراژ : 3000 نسخه
کتابی است به یادماندنی ، در برگیرنده مقالاتی است که طی سالهای 53 تا 63 حسب مورد در فرهنگ و ادب فارسی در نشریاتی چون یغما ، نگین و خواندنیها به چاپ رسیده و در این کتاب باز نشر شدهاند.
در مقاله "باطل در این خیال" که در سال 55 نوشته شده به وضعیت دانشگاههای کشور و دانشجویان رشته های مختلف و حجم پذیرش رشته های دانشگاهی پرداخته و اشارهای به چگونگی و روش آموزش دانشگاهها دارد و گویی در آن ایام ، روزگار کنونی را میدیده است که مینگارد:
"جوانی به دانشکده یا مدرسه عالی آمده است به قصد آموختن یا گرفتن ورق پاره . درس دانشگاهی با درس دبستانی فرق دارد . در دبستان آموزگار آموزنده است ، سطر سطر کتاب را میخواند و برای بچه ها معنا می کند و از دادن تکلیف شبانه ممنوع شده است ، بچه دبستانی تا در کلاس است ، آموختن است . وقتی که به خانه رفت ، آموزش مستقیم تعطیل میشود . باید استراحت کند ، بازی کند ، تا فردا باز آمادگی داشته باشد که از دهان معلم و به وسیله معلم درس تازه را فراگیرد . در دانشگاه ، وضع بکلی غیر از این است ، یا بهتر بگویم باید به کلی غیر از این باشد . استاد دانشگاه مرشد و راهنماست . بحثی را در کلاس مطرح میکند و پس از دو ساعتی مباحثه و بیان اصول و کلیات ، مآخذی را به دانشجویان معرفی میکند ، تا بروند و بخوانند و نتیجه گیری کنند و حاصل پژوهش خود را به صورت خطابهای یا رسالهای عرضه دارند.
اما این برنامه در حال حاضر نه برای دانشجویان قابل عمل است و نه برای استاد . اغلب دانشجویان ما یا کارمند دولتند که برای تبدیل گروه و ترمیم حقوق خویش رو به دانشگاه آوردهاند ( و این خود از برکات قانون جدید استخدام است . قانونی که ظاهر پرستی ، دستگاه اداری ما را به تباهی کشاند) ؛ یا مردمی هستند که به هر حال دانشجویی را کار تفننی و ضمنی پنداشتهاند . تکلیف استادانمان هم که معلوم است . استادی که وقت محدود کلاس را به «جوک» گفتن بگذراند ، پیداست که حال و حوصلهای برای راهنمایی دانشجو و مطالعه و تصحیح رساله او ندارد.
نتیجه اجتماع دانشجویانی از آن دست و استادنی از این قبیل ، همین فقر خطر خیز فرهنگی است، و همین روزگار تباه و فسادآلودی که شاهد آنیم . دانشجوی بیچاره از برکت جهل مرکب چه می داند که نمیداند؛ و بدا به حال ملتی که بیسوادان و بیمایگانش دعوی دانش کنند و خود را طلبکار دولت و مردم بدانند ؛ و شاهد معتبر مدعایشان مشتی ورق پاره بی پشتوانهای که با مهر «مزایای قانونی» آفت خزانه دولت است و فرهنگ مملکت. " – ص 27 و 28 –
در مقاله "از هر کرانه" نوشته در بهار 56 مثل مقاله پیشین در مجله یغما، سعیدی سیرجانی میپردازد به زبان فارسی و هویت ایرانی و با اشاره به اینکه در ایران پیش از هجوم عرب ، فرهنگ مشخص و معتبری وجود داشته که مورد هجوم قرار گرفته و فرهنگ مهاجم که فرهنگ مغلوب را درهم شکسته تلاش میکند تا هویت او را متلاشی و مضمحل کند.
" در این گیر و دار جنگ و ستیز، ملت ایران شکست میخورد و در عرصه سیاست و بر صفحه جغرافیا تسلیم نیروی مهاجم میشود . زیرا از زمامداران فاسد خود به تنگ آمده است و نفرت دارد ، اما هویت ملی خود را نمیبازد و به جان و دل نگهداریش میکند، زیرا بدان دلبسته است.
در نتیجه ، کشور مفتوح شده است ، اما مغلوب نیست ، سمندروار از میان شعله حوادث سر میکشد و پر و بالی میتکاند و برپا میایستد.
به زبان خود علاقمند است ، آن را رها نمیکند ، با تعدیل و التقاطی به تکمیلش میپردازد. آتش را مظهر روشنی و پاکی میداند ، و به «شاه چراغ» سلام میبرد. از موالی تراشان بنی امیه بیزار است . نهضت شعوبی برپا میکند. فرهنگ ملی و زمینه ذهنیش با تعصب خشک سازگار نیست، علم عرفان اسلامی میافرازد." - ص 35
و در پایان همانگونه که در ابتدای مقاله آورده ، با یادآوری اینکه فرهنگ ملی مجموعهایست از هنرها و ذوقیات و آداب و سنن و تاریخ هر ملت ، گاه و به جهات گوناگون بار نگهداری از اجزا سازنده سازنده فرهنگ ملی بر دوش یک عنصر افتاده که این جزء بتدریج به صورت رکن استواری درآمده است که همه جلوههای تمدن و و مظاهر فرهنگ یک ملت را تحمل میکند - ص 34- و جان کلام، مینویسد: "اگر ادبیات فارسی را از ایرانی بگیرند، هویت ملی او را درهم شکستهاند. و تعبیر بسیار زیبای او در خصوص زبان و ادبیات فارسی در بند آخر مقاله از "هر کرانه" :
"زبان و ادبیات فارسی همان رستمی است که یکتنه و مردانه بیش از هزار سال عناصر و اجزا فرهنگ ملی ما را در پناه خویش گرفته است و در جهان آشفتهای که "بزرگان" نابودی دیگران را مایه بخش استمرار قدرت خویش می دانند، عجب نیست اگر از هر کرانه به قصد سینه این پهلوان تیر بلائی روان کرده باشند ، باشد که ز آن میانه یکی کارگر شود." – ص 44
دیگر مقالات کتاب عبارتند از : فرهنگ فارسی/ تابستان 55 – واژه نامک / پاییز 56 – ستارهای بدرخشید و / بهار 55 – کپی رایت / تیر 53 – یادی از استاد / زمستان 55 – نیکوکاری / نوروز 57 – بهانهای خطرناک / نوروز 57 – تو بر اوج فلک / شهریور 57 – نوشدارو / مهر 57 – خاک مصر طرب انگیز / بهار 57 – مشتی غلوم / اردیبهشت 58 – هاروت و ماروت / شهریور 58 – پیرما / بهمن 60 – کرمان دل عالم است / مرداد 62 – معجزه / نوروز 63 – نیمیم زترکستان / خرداد 63
در ادامه به دو مقاله ی دیگر اشارهای خواهم داشت و یک مقاله را نیز عینن تایپ خواهم کرد.
مجموعه مقالات از بهار 55 تا خرداد 63
نوشته علی اکبر سعیدی سیرجانی
نشر پیکان
چاپ ششم :1386
تیراژ : 3000 نسخه
کتابی است به یادماندنی ، در برگیرنده مقالاتی است که طی سالهای 53 تا 63 حسب مورد در فرهنگ و ادب فارسی در نشریاتی چون یغما ، نگین و خواندنیها به چاپ رسیده و در این کتاب باز نشر شدهاند.
در مقاله "باطل در این خیال" که در سال 55 نوشته شده به وضعیت دانشگاههای کشور و دانشجویان رشته های مختلف و حجم پذیرش رشته های دانشگاهی پرداخته و اشارهای به چگونگی و روش آموزش دانشگاهها دارد و گویی در آن ایام ، روزگار کنونی را میدیده است که مینگارد:
"جوانی به دانشکده یا مدرسه عالی آمده است به قصد آموختن یا گرفتن ورق پاره . درس دانشگاهی با درس دبستانی فرق دارد . در دبستان آموزگار آموزنده است ، سطر سطر کتاب را میخواند و برای بچه ها معنا می کند و از دادن تکلیف شبانه ممنوع شده است ، بچه دبستانی تا در کلاس است ، آموختن است . وقتی که به خانه رفت ، آموزش مستقیم تعطیل میشود . باید استراحت کند ، بازی کند ، تا فردا باز آمادگی داشته باشد که از دهان معلم و به وسیله معلم درس تازه را فراگیرد . در دانشگاه ، وضع بکلی غیر از این است ، یا بهتر بگویم باید به کلی غیر از این باشد . استاد دانشگاه مرشد و راهنماست . بحثی را در کلاس مطرح میکند و پس از دو ساعتی مباحثه و بیان اصول و کلیات ، مآخذی را به دانشجویان معرفی میکند ، تا بروند و بخوانند و نتیجه گیری کنند و حاصل پژوهش خود را به صورت خطابهای یا رسالهای عرضه دارند.
اما این برنامه در حال حاضر نه برای دانشجویان قابل عمل است و نه برای استاد . اغلب دانشجویان ما یا کارمند دولتند که برای تبدیل گروه و ترمیم حقوق خویش رو به دانشگاه آوردهاند ( و این خود از برکات قانون جدید استخدام است . قانونی که ظاهر پرستی ، دستگاه اداری ما را به تباهی کشاند) ؛ یا مردمی هستند که به هر حال دانشجویی را کار تفننی و ضمنی پنداشتهاند . تکلیف استادانمان هم که معلوم است . استادی که وقت محدود کلاس را به «جوک» گفتن بگذراند ، پیداست که حال و حوصلهای برای راهنمایی دانشجو و مطالعه و تصحیح رساله او ندارد.
نتیجه اجتماع دانشجویانی از آن دست و استادنی از این قبیل ، همین فقر خطر خیز فرهنگی است، و همین روزگار تباه و فسادآلودی که شاهد آنیم . دانشجوی بیچاره از برکت جهل مرکب چه می داند که نمیداند؛ و بدا به حال ملتی که بیسوادان و بیمایگانش دعوی دانش کنند و خود را طلبکار دولت و مردم بدانند ؛ و شاهد معتبر مدعایشان مشتی ورق پاره بی پشتوانهای که با مهر «مزایای قانونی» آفت خزانه دولت است و فرهنگ مملکت. " – ص 27 و 28 –
در مقاله "از هر کرانه" نوشته در بهار 56 مثل مقاله پیشین در مجله یغما، سعیدی سیرجانی میپردازد به زبان فارسی و هویت ایرانی و با اشاره به اینکه در ایران پیش از هجوم عرب ، فرهنگ مشخص و معتبری وجود داشته که مورد هجوم قرار گرفته و فرهنگ مهاجم که فرهنگ مغلوب را درهم شکسته تلاش میکند تا هویت او را متلاشی و مضمحل کند.
" در این گیر و دار جنگ و ستیز، ملت ایران شکست میخورد و در عرصه سیاست و بر صفحه جغرافیا تسلیم نیروی مهاجم میشود . زیرا از زمامداران فاسد خود به تنگ آمده است و نفرت دارد ، اما هویت ملی خود را نمیبازد و به جان و دل نگهداریش میکند، زیرا بدان دلبسته است.
در نتیجه ، کشور مفتوح شده است ، اما مغلوب نیست ، سمندروار از میان شعله حوادث سر میکشد و پر و بالی میتکاند و برپا میایستد.
به زبان خود علاقمند است ، آن را رها نمیکند ، با تعدیل و التقاطی به تکمیلش میپردازد. آتش را مظهر روشنی و پاکی میداند ، و به «شاه چراغ» سلام میبرد. از موالی تراشان بنی امیه بیزار است . نهضت شعوبی برپا میکند. فرهنگ ملی و زمینه ذهنیش با تعصب خشک سازگار نیست، علم عرفان اسلامی میافرازد." - ص 35
و در پایان همانگونه که در ابتدای مقاله آورده ، با یادآوری اینکه فرهنگ ملی مجموعهایست از هنرها و ذوقیات و آداب و سنن و تاریخ هر ملت ، گاه و به جهات گوناگون بار نگهداری از اجزا سازنده سازنده فرهنگ ملی بر دوش یک عنصر افتاده که این جزء بتدریج به صورت رکن استواری درآمده است که همه جلوههای تمدن و و مظاهر فرهنگ یک ملت را تحمل میکند - ص 34- و جان کلام، مینویسد: "اگر ادبیات فارسی را از ایرانی بگیرند، هویت ملی او را درهم شکستهاند. و تعبیر بسیار زیبای او در خصوص زبان و ادبیات فارسی در بند آخر مقاله از "هر کرانه" :
"زبان و ادبیات فارسی همان رستمی است که یکتنه و مردانه بیش از هزار سال عناصر و اجزا فرهنگ ملی ما را در پناه خویش گرفته است و در جهان آشفتهای که "بزرگان" نابودی دیگران را مایه بخش استمرار قدرت خویش می دانند، عجب نیست اگر از هر کرانه به قصد سینه این پهلوان تیر بلائی روان کرده باشند ، باشد که ز آن میانه یکی کارگر شود." – ص 44
دیگر مقالات کتاب عبارتند از : فرهنگ فارسی/ تابستان 55 – واژه نامک / پاییز 56 – ستارهای بدرخشید و / بهار 55 – کپی رایت / تیر 53 – یادی از استاد / زمستان 55 – نیکوکاری / نوروز 57 – بهانهای خطرناک / نوروز 57 – تو بر اوج فلک / شهریور 57 – نوشدارو / مهر 57 – خاک مصر طرب انگیز / بهار 57 – مشتی غلوم / اردیبهشت 58 – هاروت و ماروت / شهریور 58 – پیرما / بهمن 60 – کرمان دل عالم است / مرداد 62 – معجزه / نوروز 63 – نیمیم زترکستان / خرداد 63
در ادامه به دو مقاله ی دیگر اشارهای خواهم داشت و یک مقاله را نیز عینن تایپ خواهم کرد.
برچسبها: رونویسی از کتاب
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی