ای عزیز ندانم که عشق خالق گویم و یا عشق مخلوق
« ای عزیز ندانم که عشق خالق گویم و یا عشق مخلوق، عشق ها سه گونه آمد، اما هر عشقی درجات مختلف دارد. عشقی صغیر است و عشقی کبیر و عشقی میانه، عشق صغیر عشق ماست باخدای تعالی، وعشق کبیر عشق خداست با بندگان خود، عشق میانه دریغا نمی یارم گفتن که بس مختصر فهم آمده ایم! انشاالله که شمه ای برمز گفته شود.»
« ... اگر چنانکه مردی و عشق مردان داری، این سه نوع عشق که برمز گفته شد در این بیتها که خواهم گفتن، بازیاب که قطع ای سخت با معنی آمده است.
... دریغا مطربی شاهد بایستی و سماع تا این بیت ها برنمط«ألَستُ بِربکُم» بگفتی، و من و آن عزیز حاضر بی زحمت دیگری، آن گاه آن عزیز را سماع معلوم شدی که عشق چیست، و شاهد بازی چه بود؟ پیشه توشدی و بت پرستی، ترا قبول کردی، مست از تو صادر شدی، کون و مکان ترا خادم آمدی، «بسم الله» بر تو گشاده شدی، پس ترا نقطه بای بسم الله کردندی. در این مقام شبلی را معذور داری آن جا که گفت: «أنا نُقطَهُ باء بسم الله». گفتند ویرا که تو کیستی؟ گفت من نقطه بای «بسم الله» ام، و نقطه «بسم الله» از اصل «بسم الله» نیست، و غیر «بسم الله» نیست، اصل«بسم الله» را به نقطه حاجت باشد که اظهار بسم بدان باشد، اما نقطه «ب» بی اسم بین چه باشد.
این بیت ها را بخوان:
بر سین سریر سرّ، سپاه آمد عشق
بر کاف کلام کُلّ، کلاه آمد عشق
بر میم ملوک مُلک، ماه آمد عشق
با این همه یک قدم ز راه آمد عشق
... ای عزیز دانی که شاهد ما کیست؟ و ما شاهد که آمده ایم؟ شرح عشق کبیر و عشق میانه را گوش دار، و شاهد و مشهود بیان این هردو شاهد ها نموده است. میانه عشق را فرقی توان یافتن میان شاهد و مشهود، اما نهایت عشق آن باشد که فرقی نتوان کردن میان ایشان، اما چون عاشق منتهی، عشق شود و چون عشق شاهد و مشهود یکی شود، شاهد مشهود باشد و مشهود شاهد. تو این از نمط حلول شماری و این حلول نباشد، کمال ااتحاد و یگانگی باشد.
... دریغا چه می شنوی! «ألسلامُ المومنُ المُهَیمنَ» نام خداست-تبارک و تعالی- چون او مومن باشد، و مصطفی مومن باشد، و سالک مومن باشد، همه آینه یکدیگر باشند.
... شیخ ما ابوبکر در مناجات با خدا گفت:« خداوندا در آفریدن من چه حکمت است؟» جواب آمد: جکمت آن است که تا جمال خود را در آینه روح تو بینم، و محبت خود در دل تو افکنم.
ای دوست! چون خواهد که خود را بیند، در آینه روح ما نگرد، خود را بیند که بیچون شده، از ادارک حسن و جمال بیچونی، برابر درآید.
ابوبکر ورّاق گفت: عبودیت ما را فرا پیش داشته است، یعنی عبودیت سبق برده است بر وجود عشق الهیّت.
این سرّ حقیقت است که شرحش کردم
در عالم شرع این سخن پنهان است
مقصودش از ایجاد وجود کونین
یک چیز بود که آن همی برهانست
در آینه روح ببیند خود را
پس عاشق خود شود که بی نقصانست
ما نیز در او همی ببینیم خود را
پس شاهد و مشهود همی یکسانست
پس عاشق و معشوق بهم بنشینند
زیرا که همو جان و همین جانان است
پس عشق عبارت از لقا هست و کلام
پس اکل و شراب او زما خود آنست
پس روح بود باقی در عالم حیّ
چه جای چنین سخن که که صد چندانست
این دو لایق و مناسب آمدند نفسها و مالهای مومنان، به بهشت خریده است، دل خود از آن اوست، و خریدن حاجت نباشد، چنانکه ربوبیّت بها ندارد، عبودیت هم بها ندارد.
اگر توانی جواب دیگر شنودن گوش دار:
ارادت حق –تعالی- نقطه عبودیت را به محبت فروخت، چون فروختن حاصل آمد، عبودیت با اصل ربوبیت شد تا آن وقت گفتند: «ظلوما جهولا» اکنون گوید: «اَحقَّ بِها و أَهلَها».
نویسنده : نجيب مايل هروى
ناشر : نى - تهران
چاپ اول، 1374 شمسى
نوع جلد : گالینگور
قطع : وزیری
تعداد صفحه 460
&
نویسنده : عين القضاة همدانى با مقدمه : عفيف عسيران
ناشر : منوچهرى - تهران
چاپ پنجم، 1377 شمسى
نوع جلد : گالینگور
قطع : وزیری
تعداد صفحه 523
برچسبها: رونویسی از کتاب