۱۳۸۷ بهمن ۱۲, شنبه

ای عزیز ندانم که عشق خالق گویم و یا عشق مخلوق

قاضی همدانی :
« ای عزیز ندانم که عشق خالق گویم و یا عشق مخلوق، عشق ها سه گونه آمد، اما هر عشقی درجات مختلف دارد. عشقی صغیر است و عشقی کبیر و عشقی میانه، عشق صغیر عشق ماست باخدای تعالی، وعشق کبیر عشق خداست با بندگان خود، عشق میانه دریغا نمی یارم گفتن که بس مختصر فهم آمده ایم! انشاالله که شمه ای برمز گفته شود.»
« ... اگر چنانکه مردی و عشق مردان داری، این سه نوع عشق که برمز گفته شد در این بیتها که خواهم گفتن، بازیاب که قطع ای سخت با معنی آمده است.
... دریغا مطربی شاهد بایستی و سماع تا این بیت ها برنمط«ألَستُ بِربکُم» بگفتی، و من و آن عزیز حاضر بی زحمت دیگری، آن گاه آن عزیز را سماع معلوم شدی که عشق چیست، و شاهد بازی چه بود؟ پیشه توشدی و بت پرستی، ترا قبول کردی، مست از تو صادر شدی، کون و مکان ترا خادم آمدی، «بسم الله» بر تو گشاده شدی، پس ترا نقطه بای بسم الله کردندی. در این مقام شبلی را معذور داری آن جا که گفت: «أنا نُقطَهُ باء بسم الله». گفتند ویرا که تو کیستی؟ گفت من نقطه بای «بسم الله» ام، و نقطه «بسم الله» از اصل «بسم الله» نیست، و غیر «بسم الله» نیست، اصل«بسم الله» را به نقطه حاجت باشد که اظهار بسم بدان باشد، اما نقطه «ب» بی اسم بین چه باشد.
این بیت ها را بخوان:
بر سین سریر سرّ، سپاه آمد عشق
بر کاف کلام کُلّ، کلاه آمد عشق
بر میم ملوک مُلک، ماه آمد عشق
با این همه یک قدم ز راه آمد عشق
... ای عزیز دانی که شاهد ما کیست؟ و ما شاهد که آمده ایم؟ شرح عشق کبیر و عشق میانه را گوش دار، و شاهد و مشهود بیان این هردو شاهد ها نموده است. میانه عشق را فرقی توان یافتن میان شاهد و مشهود، اما نهایت عشق آن باشد که فرقی نتوان کردن میان ایشان، اما چون عاشق منتهی، عشق شود و چون عشق شاهد و مشهود یکی شود، شاهد مشهود باشد و مشهود شاهد. تو این از نمط حلول شماری و این حلول نباشد، کمال ااتحاد و یگانگی باشد.
... دریغا چه می شنوی! «ألسلامُ المومنُ المُهَیمنَ» نام خداست-تبارک و تعالی- چون او مومن باشد، و مصطفی مومن باشد، و سالک مومن باشد، همه آینه یکدیگر باشند.
... شیخ ما ابوبکر در مناجات با خدا گفت:« خداوندا در آفریدن من چه حکمت است؟» جواب آمد: جکمت آن است که تا جمال خود را در آینه روح تو بینم، و محبت خود در دل تو افکنم.
ای دوست! چون خواهد که خود را بیند، در آینه روح ما نگرد، خود را بیند که بیچون شده، از ادارک حسن و جمال بیچونی، برابر درآید.
ابوبکر ورّاق گفت: عبودیت ما را فرا پیش داشته است، یعنی عبودیت سبق برده است بر وجود عشق الهیّت.

این سرّ حقیقت است که شرحش کردم
در عالم شرع این سخن پنهان است
مقصودش از ایجاد وجود کونین
یک چیز بود که آن همی برهانست
در آینه روح ببیند خود را
پس عاشق خود شود که بی نقصانست
ما نیز در او همی ببینیم خود را
پس شاهد و مشهود همی یکسانست
پس عاشق و معشوق بهم بنشینند
زیرا که همو جان و همین جانان است
پس عشق عبارت از لقا هست و کلام
پس اکل و شراب او زما خود آنست
پس روح بود باقی در عالم حیّ
چه جای چنین سخن که که صد چندانست

این دو لایق و مناسب آمدند نفسها و مالهای مومنان، به بهشت خریده است، دل خود از آن اوست، و خریدن حاجت نباشد، چنانکه ربوبیّت بها ندارد، عبودیت هم بها ندارد.
اگر توانی جواب دیگر شنودن گوش دار:
ارادت حق –تعالی- نقطه عبودیت را به محبت فروخت، چون فروختن حاصل آمد، عبودیت با اصل ربوبیت شد تا آن وقت گفتند: «ظلوما جهولا» اکنون گوید: «اَحقَّ بِها و أَهلَها».


خاصیت آیینگی(نقد حال،گزاره آراء و گزیده آثار فارسی عین القضات همدانی)
نویسنده : نجيب مايل هروى
ناشر : نى - تهران
چاپ اول، 1374 شمسى
نوع جلد : گالینگور
قطع : وزیری
تعداد صفحه 460
تصویر بالا مربوط به نجیب مایل هروی می باشد
&

تمهیدات
نویسنده : عين القضاة همدانى با مقدمه : عفيف عسيران
ناشر : منوچهرى - تهران
چاپ پنجم، 1377 شمسى
نوع جلد : گالینگور
قطع : وزیری
تعداد صفحه 523

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ بهمن ۱۰, پنجشنبه

خود اگر شاهکار خدا بود یا نبود - یک تکه از شاملو

... قلب ام را در مِجری کهنه یی
پنهان می کنم
در اتاقی که دریچه یی ش
نیست
از مهتابی به کوچه ی تاریک
خم می شوم
و به جای همه نومیدان
می گریم
آه
من
حرام شدم
با این همه ای قلب در به در !
از یاد مبر
که ما
- من و تو –
عشق را رعایت کرده ایم
از یاد مبر
که ما
- من و تو –
انسان را
رعایت کرده ایم
خود اگر شاهکار خدا بود
یا نبود
دی 44

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ بهمن ۸, سه‌شنبه

یک ترانه ی زیبای لری



عهدکم پیمونکم
سرکم سامونکم
درده بی درمونکم
ای امید جونکم
کی ته میای وه خاؤم

رازکم همرازکم
بالکه پروازکم
نازنینه نازکم
نازکم هی نازکم
کی ته میای وه خاؤم

کم هراسونم بکه
زار و حیرونم بکه
درده دؤرونم نکه
غصه وه جونم نکه

چشیاکم چشکم
سؤزه اسپی مسکم
میوه که نارسکم
کی میای وه دسکم

زارکم نازارکم
هم گلم هم خارکم
ساله نؤ امسالکم
پارکم پیرارکم

غنچه نشگفته دلم
باغه پژمرده دلم
جومه غم دوخته دلم
بی ته هی سوخته دلم
کی ته میای وه خاؤم


این قطعه را نظام رجب زاده با زیبایی هرچه تمام تر اجرا کرده است اینجا حتمن بشنویدش .

عکس اول را هم از اینترنت گرفته ام و متاسفانه آدرسش را نمی دانم

عکس دوم و سوم از کارهای نصراله کسرائیان است آدرس :
http://kasraian.com/Photos/301.jpg

برای یک مقاله خوب هم به این آدرس بروید:

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه

قلندری - خنیاگری

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند/ نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست / کلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن / که دوست خود روش بنده پروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم / که در گداصفتی کیمیاگری داند
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی / وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
بباختم دل دیوانه و ندانستم / که آدمی بچه​ای شیوه پری داند
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست / نه هر که سر بتراشد قلندری داند
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا / که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد / جهان بگیرد اگر دادگستری داند
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه / که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

شعرحافظ و تصویر روی جلد کتاب محمدرضا درویشی (خنیاگری که راوی خنیاگران و خنیاست )
بهانه ای شد برای معرفی کتاب


از میان سرودها و سکوتها
اثر محمدرضا درویشی
موسسه فرهنگی و هنری ماهور
چاپ اول 1380

در اولین فرصت بیشتر به این کتاب خواهم پرداخت :

خرید اینترنتی از ماهور با این آدرس :

http://www.mahoor.com/books/Mahoor/Out-of-Songs-and-Silences-26.aspx

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ بهمن ۵, شنبه

تقسیم کار


بقراط :
شبانه روز را بر سه بخش کن، بخش اول را برای یادگیری دانش و علم صرف کن بخش دوم را به انجام دادن و عملی کردن و به کار گرفتن دانش خود به کار گیر، و بخش سوم را همچون بی دانشان به پایان بر و به آسایش پرداز.

از مقاله « آیین های خردورزی» کیهان فرهنگی 141

اگر بخش سومش را نمی گفت محال بود که به گفته اش توجه کنم. هرچند که بخش یکم و دومش را بسیار می ستایم .
یک معرفی از بقراط را بخوانید ، عکس هم از اینجاست:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B7

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

چهار انگیزه بزرگ برای نوشتن


جورج اورول:
1- خودپرستی محض
آرزو برای هوشمند جلوه کردن، نقل مجالس بودن، جاودان یاد ماندن، انتقام گرفتن از بزرگسالانی که تو را به هنگام طفولیت تحقیر می کردند...
به نظر من تظاهر به اینکه خودپرستی انگیزه ای در کار نویسندگی نیست مسخره است. نویسندگان در این خصیصه با دانشمندان، هنرمندان، سیاستمداران، حقوقدانان، سربازان، تجارت پیشگان موفق- کوتاه سخن با تمام قشر فوقانی بشریت – سهیم اند. توده عظیمی از انسان ها در واقع خودخواه نیستند. پس از سی سالگی جاه طلبی شخصی را فرو می گذارند- و در اصل در بسیاری از موارد، حس فردیت را از دست می دهند و در اصل برای دیگران زندگی می کنند، یا زیر کار طاقت فرسا از میان می روند. اما کمینه ای از مردمان پر قریحه ای با عزم راسخ هم وجود دارند که اراده کرده اند تنها برای خویشتن زندگی کنند، و نویسندگان به این طبقه وابسته اند. این را هم بگویم که روی هم رفته نویسندگان جدی مغرورتر و خویشتن گرا تر- هرچند به پول کم علاقه تر – از ژورنالیست ها هستند.
2- افسون زیبایی شناسی
دریافت زیبایی در دنیای خارج یا در کلمات و به رشته کشیدن درست آن ها. رضایت در اثر یک صدا بر روی صدایی دیگر، در انسجام نثر خوب یا آهنگ داستانی خوب. آرزو برای سهیم شدن در تجربه ای که آدم احساس می کند ارزشمند است و نباید از دست داده شود. انگیزه ی زیبایی شناسی در اکثر نویسندگان بسیار ضعیف است، اما حتا یک جزوه نویس یا نویسنده ی کتاب های درسی کلمات و عبارات مآنوسی دارد که بدون توجه به موارد سودمندی آن ها برایش جاذبه دارند. در غیر این صورت به چاپ و پهنای حاشیه توجه زیادی خواهد کرد. سوای کتابچه های راهنمای راه آهن، هیچ کتابی از تلقی زیبایی شناسی به دور نیست.
3-انگیزه تاریخی
آرزو برای دیدن اشیاء آنگونه که هستند کشف واقعیت و ذخیره آن برای نسل بعد
4- هدف سیاسی
با به کارگیری کلمه سیاسی در مفهوم وسیع آن. آرزو برای سوق دادن دنیا در مسیری معین، برای دگرگون ساختن افکار سایر مردم درباره ی نوع اجتماعی که باید برای آن به تلاش بپردازند. تکرار کنم که هیچ کتابی از تعصب سیاسی رها نیست.
نقل از کتاب 1984- جورج اورول-
ترجمه صالح حسینی - انتشارات نیلوفر-
انتخاب و گزارش : ربابه سلیمانی دیماه 87

عکس چهره اورول و رویه ی جلد انگلیسی از ویکی پدیا:http://fa.wikipedia.org/wiki/Û±Û¹Û¸Û´_(کتاب)

عکس روجلدکتاب انگلیسی از این آدرس :http://www.ashja.com/?Page=BooksDetail&BookID=1904

عکس رو کش ترجمه صالح حسینی از این آدرس :http://www.ashja.com/?Page=BooksDetail&BookID=1904

عکس بزررکتر هم از این آدرس :http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8705110519

یک معرفی خوب از کتاب هم در این آدرس : http://transl8or.blogspot.com/2007/06/1984.html

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ دی ۲۹, یکشنبه

گردن آویز


آشفته حال و سودایی، اندوهگین و افسرده
چادر به سر نپوشیده، رخ با حجاب نسپرده
پروای گیر و بندش نه، و ز گزمگان گزندش نه
فکر «بپوش و پنهان کن» خاطر از او نیازرده
چشمش دو دانه انگور از خوشه ها جدا مانده
دست زمانه صد خم خون از این دو دانه افشرده
دیوانه، پاک دیوانه، باخلق و خویش بیگانه
گیرم برد جهان را آب، او خوابش از جهان برده
بی اختیار و بی مقصد، با باد رفته این خاشاک
خاموش و مات و سرگردان، بی گور مانده این مرده
یک جفت اشک و نفرین را، سرباز مرده پوتین را
آویزه کرده بر گردن، بندش به هم گره خورده.
گفتم که: «چیست این معنی؟» خندید و گفت:«فرزندم –
طفلک نشسته بر دوشم، پوتین برون نیاورده ...»


یک دریچه آزادی - سیمین بهبهانی – چاپ اول بهار 74 – سخن




عکس سیمین بانوی غزل از این آدرس :
و عکس پوتین هم از این آدرس :

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ دی ۲۵, چهارشنبه

حیرت - آلبرت اینشتن




"حیرت" زیبا ترین تجربه ای است که می توانیم داشته باشیم، "حیرت" احساسی بنیادی است که در گهواره هنر و دانش راستین قرار دارد. هرکه از حیرت بی خبر باشد و دچار شگفتی نگردد و حیرت زده نشود در حد یک مرده است و چشمانی تیره دارد، همین تجربه مبهم (ولو آمیخته با ترس) پدید آورنده دین است.
آگاهی به وجود چیزی که ما در آن نفوذی نداریم، فهم و دریافت ما از ژرف ترین خردها و درخشان ترین زیبایی ها که همانا در ساده ترین شکل هایشان در اذهان قابل درک و پذیرش هستند – مذهب گرایی و دینداری آدمی محسوب می شود، به این معنی و فقط به این معنا من عمیقا" مذهبی هستم. من نمی توانم خدایی را به تصور درآورم که آفریده های خود را پاداش یا کیفر می کند، و یا میل و خواستی را داراست که انسان در درون خود تجربه می کند.
من نمی توانم و نمی خواهم فردی را به تصور درآورم که پس از مرگ جسمانی به زندگی ادامه می دهد، بگذار جان های ضعیف، چه از روی ترس و چه از روی خودخواهی پوچ، از این اندیشه ها لذت ببرند.
(منبع متن را ندارم ولی چند سال پیش از روی یکی از مجله ها در دفترم یادداشت کرده ام .)

عکس ها از سایت بالاترین و البته که فیلتر می باشد.

برای دیدن عکس دکترحسابی با اینشتن و خواندن مطلبی خوب به این آدرس برود:

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه

قاب عكس

بر چهار پايه
ايستاده‌ام
معلق ميان زمين و زمان
روي دست هايم مانده ، قاب عكس قديمي
همراه ميخ فرو مي‌شوم
به عمق ديوارهاي كاهگلي
تا مي‌خواهم دستان كوچك كودكي‌هايم را
براي هميشه درون دست‌هاي مادرم بگذارم
پاهايم فرار كرده به سوي كوچه
خودم را از لاي قاب بيرون مي‌اندازم
معلق ميان زمين و زمان
دنبال بچگي‌هايم مي دوم
تا انحناي كوچه
مادرم
- عروس كوچك سالهاي دور –
كنار پنجره‌هاي هرروز با من بزرگتر مي‌شود
طول كوچه را زير چادرش لي‌لي مي‌كنم
تا حواسش پرت مي‌شود
تيله‌هايم را به زمان مي بازم

زمان مرا مي‌برد

مادرم
- عروس كوچك سالهاي دور –
هنوز كنار رحل قامت نبسته‌است كه مهرش را مي دزدم
شيرش را هزار بار حرام و حلالم كرد
پستانش اگرچه خشكيد
سالهاست كه جوشانده‌ي مهرش
درون قوري بند خورده مي‌جوشد
قاب عكس قديمي را به ميخ بند مي‌كنم
مي‌كشم خودم را به چهار ميخ
روي ديوار
قاب عكس خالي است .

داريوش دوله – 11/07/82

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ دی ۱۶, دوشنبه

به این می گویند عنصر شاعرانگی در شعر




به زن ام گفتم:
برای ت خانه می خرم!
باور نکرد
«شاعر که خانه نمی تواند بخرد مرد!»
به فاطمه گفتم:
برای ت از درخت همسایه انار می چینم!
باور نکرد
«شاعر که از این کارا بلد نیست بابا!»
گفت ام:
دریا را می آورم توی اتاق برای تان!
باور کردند
و دوتا ماهی کوچولو شدند
برای دریایی که از پله ها بالا می بردم.


فردین نظری – کتاب: در می زنند


اینجا هم آدرس وبلاگ اوست :



... شعر كوتاه از اين منظر وحشت ناك و جان كاه است كه جان شاعر را مي گیرد ، انگار كه خون آدم بابت سرايش چند كلمه تمام مي شود و اين جان دادن ، جان دادن خواننده را مي طلبد براي فهم درست . اين نگاه بي رحم است اما وقتي پاي تقدس كلمه در ميان باشد ديگر سبك سري و لوس بازي خيانت است ، خيانت به كلمه ، خيانت به انسان كه زاده ي كلمه است . پس اين كلمه ها محصول تمام خون هايي ست كه از جان ما مي رود و محصول تمام خون هايي كه من و شما در طول تاريخ بالا آورده ايم ...

برچسب‌ها:

۱۳۸۷ دی ۱۴, شنبه

روشنفکر


ادوارد سعید :
به روشنفکری که مدعی است فقط برای خود، یا برای آموزش محض، و یا فقط به خاطر علم مجرد می نویسد، نه می شود و نه باید باورداشت ... اگر نمی خواهید موجودی سیاسی باشید، نه بنویسید و نه سخنرانی کنید...
روشنفکر فردی است که علت وجودیش بازی کردن نقش نماینده همه آن مردم و مباحثی است که در فرآیند جریان عادی، یا فراموش شده و یا به زیر قالیچه رانده شده اند.
این روح مخالف است که، به جای همسازی و همنوایی مراسخت جذب خود کرده است، زیرا سرگذشت حماسی، خواسته ها و چالش حیات روشنفکری در مخالفت علیه حفظ شرایط موجود به شمار نمی آید.
هیچ راه فراری از این واقعیت گریز ناپذیر وجود ندارد که ایفای چنین نقشی، از جانب روشنفکران، نه دوستان بلند پایه ای در سر راه آنها خواهد گذاشت، و نه افتخارهایی رسمی برای آنها دست و پا خواهد کرد. بله، این جایگاهی است غریب و تنها، اما همیشه بهتر از یک بردباری گروه گرا برای حفظ شرایط موجود است.

برچسب‌ها:

اومانیسم


دکتر محدرضا شفیعی کدکنی :
اگر خودکامگی فکری اشاعره که در نیمه اول قرن پنجم به عنوان پایگاه فکری ایدئولوژیک اقوام ترک نژاد سلجوقی هر لحظه خود را استوارتر می کرده است، نبود، شاید مسیر تاریخ ایران از نوعی دیگر بود. متاسفانه در دوره های بعد و بعدتر پیدایش نوابغی از نوع جلال الدین رومی و دیگر عرفا – که مدافعان بی چون و چرای تفکر اشعری بودند – مجالی به آزادی اندیشه نداد و هرچه از قرن چهارم دورتر می شویم آزادی فکر و زمینه های اومانیستی کمرنگ و کمرنگ تر می شود.

از کتاب « آفرینش و تاریخ»

برای توضیح بیشتر در خصوص کتاب بروید به :

برچسب‌ها: