دِ روزِ نَوَردِت وا سازِ شامیرزا
چنو ناله کِردِم که سنگ هم وریسا
«از زبان ایرج رحمانپور- خنیاگر رنج»
آنگاه که گوش به نوا و کلام رحمانپور می سپاری چونان است که گوش بر دیوار ستبر تاریخ نهاده ای ، تاریخی هزار تو و پیچ در پیچ ، حنجره ی خراشیده اش با فریادهای مورب و زخمه های حلقوی تو را از دایره یک قوم و تبار گذر می دهد و از لب آن دیوار چند توی ِ غبار گرفته ات فراز می دارد تا ستیغ زاگرس و آنگاه که بر بلندای این بلند بی همتا ایستادی وزش باد آواهای دور و گمشده را با نوکاوی و نوزایی در لابه لای کش و قوس های کمانچه و نغمه های ایرج که دیگر خنایگر یک قوم و تبار نیست با خود به همراه می آورد.
طنین زخمه های دوتار نوازان نامدار و گم نام خراسان ، سرپنجه های مولانا بر رباب افغان ، خوش نغمه سرایی عاشیق های آذربایجان رها بر سبلان ، لای لای ها و حبیبی یا نورالعینی مادران عرب زبان اهواز ، سوز مویه ها و مرگ سرایی های جوان دادگان لر ، هلهله ی دخترکان شادی خوان ترکمن در مجلس عروسی ، خوش خوانی و خوش سرایی حسن زیرک و عرفان پیران کردستان ، تنین و تنن های تنبور یارسان کرمانشاه ، رقص شالیزار و موج موج دریا از گیلان و مازندران تا کوبه های دمام و سنج در آبهای خلیج فارس و این چنین است که رحمانپور با تکیه بر سنتهای گوسانی و خنیاگری ، من و توی شنونده ی امروزی ِ شعر و نوایش را به ادبیات و چکامه سرایی یک فرهنگ در هزاره ی سوم پیوند می زند .
برچسبها: عکس / حرف